ایسنا: دقیقا یک سال قبل بود که افخمی به بهانه رونمایی از نسخه نهایی فیلم «فرزند صبح» در جشنواره عمار، آمد تا درباره این فیلم گپ و گفتی با خبرنگاران این خبرگزاری داشته باشد. در آن روز گفت، «فرزند صبح» را بهترین کار سینمایی خود میداند و دوست دارد با همین فیلم از کارگردانی سینما در ایران خداحافظی کند. آن مصاحبه منتشر شد و افخمی هم تهیهکنندگی فیلم یک کارگردان اولی را به نام عماد حسینی پذیرفت تا «استاد» را با هم بسازند.
زمان گذشت تا سه ماه پرحادثه و تلخ پاییز ۱۴۰۱ رسید. او ترجیح داد در مقام یک هنرمند و فیلمساز بر تصمیمش برای وارد نشدن به مسائل سیاسی باقی بماند تا اینکه چند وقت بعد خبر رسید قرار است فیلمی را با نام قابل تأمل «صبح اعدام» بسازد. وقتی خداحافظیاش را به او یادآوری کردیم، با خنده گفت که شاید این یکی، آخرین فیلمش باشد و همین بهانهای شد از او دعوت کنیم بیاید تا درباره روزهای حساسی که جامعه هنری در آن به سر میبرد، صحبت کند؛ اتفاقا در روزهایی که یک ویدیوی کوتاه از صحبتهای او درباره هواپیمای اوکراینی در فضای مجازی وایرال شده بود.
این فیلمساز در این گفتوگو با توضیح درباره فیلم جدیدش، درباره جوی گفت که بر فضای هنری و جشنوارهای کشور حاکم شده و بحثها را بر سر کار کردن و نکردن جدی کرده است.
او که در ابتدای بحث به نظر میرسید هنوز چانهاش گرم نشده و قطرهچکانی پاسخ میداد، به صحبتهایش درباره هواپیمای اوکراینی اشاره کرد که بازنشر آن هیج اهمیتی برایش نداشته و نیز اظهار کرد وقایع چند ماه اخیر در مقایسه با حوادث مشابه چند سال قبل، بهخصوص غائله بنزین، اتفاقی گذرا بوده است.
افخمی اگرچه میگوید برای ساخت فیلمهایش همیشه استخاره میکرده اما تاکید دارد که اقدامش برای ساخت فیلم «صبح اعدام» که به دو ساعت زندگی «طیب رضایی» پیش از اعدام برمیگردد، بهنوعی عکسالعمل او به ناآرامیهای چند ماه گذشته کشور است.
مشروح این مصاحبه را در شرایطی که او به تازگی اجرای برنامه تلویزیونی «هفت» را هم برای ایام جشنواره فیلم فجر پذیرفته است، در ادامه میخوانید:
ایسنا: نظر شما درباره این جو ضد هنری به وجود آمده در دوره ناآرامیها، اعتراضها، اغتشاشها و اصطلاحاتی از این دست که به آن وارد میشود و برخی معتقدند این جو در تضاد با ذات هنر و کارکرد آن است، چیست؟
افخمی: دل ما به این خوش است که این اتفاق در فضای به قول خودم، مزاجی (مجازی) رخ میدهد و آنهایی که قدر اوقات فراغت خود را میدانند، خیلی درگیر این جو نمیشوند.
یعنی در واقع باید گفت که هنرمندان تحت فشار افکار عمومی نیستند، بلکه تحت فشار افکار عمومی در فضای مجازی هستند؟
بله همین طور است. یعنی امیدواریم این طور باشد. آنهایی که ارزش وقت خود را میدانند، در فضای مجازی وقت صرف نمیکنند و دنبال اتفاقات واقعی در داستان نویسی و فیلمسازی و... هستند.
درحالحاضر یک بحث این است که چرا بسیاری از اصناف و اقشار وقتی در همین شرایط فعالیت میکنند، مصداق بیشرفی نیست اما اصناف هنری وقتی فعالیت میکنند، مصداق بیشرفی برای عدهای میشوند. هنرمندی میگوید چطور لیگ فوتبال برگزار میشود و فوتبالیست بازی میکند اما مثلا خواننده نباید کنسرت اجرا کند. از سوی دیگر عدهای هم معتقدند که این قشر متعلق به سمت معترض جامعه هستند و ابزارشان الان همین است که فعالیت نکنند. به نوعی در لفافه میگویند که اگر این مدل برخورد را نداشته باشیم، باید به خیابان برویم. از آن طرف بخشی از حاکمیت مثلا برخی نمایندگان مجلس معتقدند اعتراضات اخیر وقتی در جایگاه خودش پاسخ نیافته، به اغتشاش منجر شده و برخی دیگر در همان حاکمیت میگویند که اگر به جای اغتشاش، بگویید اعتراض، خودش یک اغتشاش است. انگار کلا در بر همان پاشنه قبلی میچرخد، در حالی که از دوران کرونا تاکنون هنرمندان، بهویژه تئاتریها و نوازندگان موسیقی وضعیت اسفناکی دارند و بدنه سینما هم آسیب زیادی دیده است. حالا این پرسش پیش میآید که این گره چطور میتواند باز شود و اگر شرایط به همین شکل ادامه پیدا کند، تا کجا پیش خواهیم رفت؟
شاید یکی از دلایلی که من الان میخواهم فیلم جدید بسازم همین است؛ یعنی در این چند ماه خودم هر چقدر پرسوجو کردم، متوجه شدم هم مردم علاقهمند هستند که فیلم و سریال ببینند و تئاتر و کنسرت بروند و هم بازیگران دوست دارند کارشان را انجام دهند. اما یک جو وحشت وجود دارد و درواقع نوعی تروریسم به شکلی آنها را میترساند. در حالی که وقتی اقدام کنند متوجه میشوند هیچ چیز واقعی وجود ندارد. بنابراین با خود فکر میکنید این وهمی را که ایجاد کردهاند و یک عده از فیلمسازان و بازیگران هم در آن نقش داشتند، باید بترکانیم و از بین ببریم.
البته آنهایی که قرار است بلیت بفروشند، مثل خوانندگان پاپ، یک نگرانی دارند که بلیتی خریداری نشود و شکست تجاری بخورند.
این به کارشان بستگی دارد. مردم اگر بخواهند صدای آنها را بشنوند، نباید هراسی داشته باشند. مشکل این است که ما خواننده خیلی جذاب و محبوب نداریم. در سینما هم همین است. باید دید چرا فیلمی مثل «آواتار» در عرض یک ماه به دو میلیارد فروش میرسد و تعطیلی سینماها را یکتنه در امریکا به پایان میرساند؟ چرا در ایران چنین وضعیتی نداریم؟ در همه زمینهها همین طور است، کدام موسیقی، تئاتر، یا فیلمی است که مردم بخواهند آن را ببینند و شکی برای خرید بلیتش نداشته باشند؟
یک استثناء در این بین شاید همایون شجریان است که تعداد زیادی از کنسرتهای اروپایی خود را لغو کرد. البته چارهای هم نداشت چون جریاناتی آن را برنمیتابند. بخشی از این توان که آقای شجریان میتواند ۲۰ کنسرت در اروپا بگذارد، به خاطر موقعیتی است که در این چند سال در ارتباط با مردم برایش شکل گرفته و با ثمره آن است که میتواند بلیت بفروشد ولی آن را متوقف میکند. سوال اصلی این است که چطور میتوانیم جلوی تروریسم فرهنگی را که اشاره کردید بگیریم و چطور میتوان کسانی را که دنبالهرو آن جریان میشوند، آگاه کرد که این مسیر درست نیست؟ مخصوصاً وقتی میشنویم هنرمندی از تئاتر میگوید چرا آنچه مربوط به تفریحات است تعطیل نمیشود ولی تئاتر که به اندیشه و تفکر مربوط است، تعطیل میشود؟!
اینکه باید چطور عمل کرد به خودشان بستگی دارد؛ که بعضی از آنها ممکن است از تشدیدکنندگان شرایط باشند و بخواهند تروریسم فرهنگی را گسترش دهند اما آن کسی که میخواهد کار کند و جرأت انجام آن را ندارد، شاید بهتر است نام خود را هنرمند نگذارد؛ چون باید حاضر باشد که کمترین خطر را بپذیرد. وضع او که از زندگی یک فوتبالیست خطرناکتر نیست؛ فوتبالیستی که هم در بازی ممکن است اتفاقی برایش بیفتد و هم از سوی تماشاگر؛ مواردی بوده که فوتبالیست از سوی تماشاگر با شلیک گلوله ترور شده حالا چطور شده که هنرمند ما اینقدر نازک نارنجی شده است؟ در تاریخ جنگ جهانی دوم میخوانیم که وقتی نیمی از استالینگراد در اختیار آلمانها بود و در نیمه دیگر هم مردم از گرسنگی میمردند، آرام خاچاطوریان (از بهترین آهنگسازان دوران اتحاد جماهیر شوروی) اسموکینگ پوشیده بود و در یک سالن در نزدیکی شهر، یک سمفونی را اجرا میکرد و عدهای از مردم هم در آن سرمای زمستان و در شرایطی که آلمانها در ۴۰ کیلومتری آنها بودند، نشستند و به موسیقی او گوش دادند.
شما اشاره کردید که مردم دوست دارند به سالن سینما و تئاتر بروند ولی واقعیت این است که آمار فروش سینماها در این مدت بسیار افت داشته، الان چه فیلمی باید اکران شود یا چه اثری باید روی صحنه برود که مخاطب بیشتری ترغیب شود به تماشا برود؟ چون همین فیلم «بخارست» اگر در شرایط عادی اکران میشد قطعاً فروش بهتری داشت ولی الان مشخص است که جمع قابل توجهی از مخاطبان همیشگی سینما انگار دوست ندارند به سینما بروند.
به نظر من فیلمی که چنگی به دل آدم بزند در سینماها نیست. همانطور که تا یک ماه پیش در امریکا هم نبود. قبل از اکران «آواتار» چند هفته بود که کل سینماهای امریکا یعنی حدود ۴۰ هزار سالن سینما فقط ۶ میلیون و ۵۰۰ هزار دلار فروش کرده بود که برای هر سینما در طول هفته حدود ۱۰ تماشاگر میشود. به هرحال مدتی بود که مردم به سینما نرفته بودند و این عادت از سر آنها افتاده بود. فیلمی هم که آنها را تشویق کند وجود نداشت ولی الان در مدت هشت هفته «آواتار» به فروش بالایی رسیده و میتوان متوجه شد که فیلم خوب چه تاثیری داشته است. حالا اگر بعد از «آواتار» هم فیلم اکران شود مردم باز به سینما برمیگردند اما درباره ایران به نظرم باید گفت که کفگیر این سینما به ته دیگ خورده است. آنقدر سینمای انتقادی - اجتماعی به شکلهای مختلف تکرار شده که حوصله همه را سر برده است. فیلم درست و حسابی و آن چیزی که به ذات سینما نزدیک باشد یعنی اکشنِ خشن ِ مردانه و پسرانه کلاسیک که البته دخترهای جوان هم آن را تماشا میکنند نداریم. چون اولا ساخت این فیلمها کار آسانی نیست و بعد هم به فرض آن که چنین فیلمی روی پرده سینمای ایران باشد، طول میکشد تا مردم متوجه آن شوند. هر فیلمی که در یک سینمای مرده، سینمایی که یکدست شده و همه خیال میکنند هیچ اتفاقی در آن نخواهد افتاد، اکران شود اگر متفاوت باشد به تنهایی و به سادگی سادگی میتواند مردم را متوجه خود کند و خود تماشاچیان آن را تبلیغ میکنند. ولی چنین فیلمی تا جایی که من میدانم و براساس فیلمهایی که از سال قبل در کمیته انتخاب جشنواره فجر دیدم ساخته نشده است.