فردای اقتصاد: همه چیز برای مردم دو طرف خط از روز ۱۵ آگوست سال۱۹۴۵ دوباره نوشته شد، جنوب و شمال با سرعتی عجیب مسیرشان را از هم جدا کردند. مردم سرزمین مرموز شمالی که درست از بالای مدار ۳۸ درجه شروع میشود و با چین هم مرز است حالا کمترین شباهت را به برادر جنوبیشان دارند. تفاوت این دو کشور مثال واضحی است از تاثیر سیاستها و قواعد حکمرانی بر زندگی مردم و اقتصاد کشورها فارغ از هر عامل دیگری مانند جغرافیا، تاریخ و فرهنگ. آنها برای سالها کشوری واحد بودند اما از یک جایی به بعد زمام امور را در جنوب سینگمان ری یک دانش آموخته هاروارد و پرینستون به دست گرفت که ضد کومونیستی دو آتشه بود و با حمایت قابل توجه آمریکا کارش را پیش میبرد.
کره جنوبی هم در ابتدا کشوری استبدادی بود و دولتهایش به بهانه خطر کره شمالی و کومونیسم اقتدارگرا بودند و این کشور بعدتر به سمت دموکراسی حرکت کرد اما از همان ابتدا ری و جانشین کمتر معروفش پایههای حکمرانی بر اساس اقتصاد بازار را در این کشور تثبیت کردند. دولتهای بعد از آنها هم کماکان با هدایت اعتبارات و پرداخت یارانه به بنگاههای موفق اقتصادی توان حکومت را صرف رشد سریع اقتصاد کردند. اما در شمال همه چیز فرق میکرد کیم ایل سونگ یکی از رهبران چریکهای کومونیست ضد ژاپن جایگاهش را به عنوان دیکتاتور در حالی استوار میکرد که با کمک شوروی شکل انعطافناپذیری از یک اقتصاد متمرکز و برنامهریزی شده را تحت عنوان نظام چوچه پایه میریخت. مالکیت خصوصی غیرقانونی اعلام و بازارها بسته شد. آزادی نه فقط در اقتصاد که در تمام عرصههای زندگی مردم محدود شد اما نه تنها با فرامین از بالا به پایین از خطاها و سودجویی منفعت طلبانه مردم جلوگیری نشد بلکه کره شمالی یک فروپاشی کامل را حتی در بهرهوری کشاورزی تجربه کرد. فقدان مالکیت خصوصی به معنای آن بود که کسی برای سرمایهگذاری تلاش نمیکرد و حتی برای ثابت نگه داشتن بهرهوری انگیزه ای وجود نداشت، هیچ نوآوری هم در کار نبود. همزمان در جنوب جمعیت تحصیل کرده که از خدمات عمومی دولت برای رشد و پشرفت بهره برده بودند در کنار سیاستهای مشفق سرمایه گذاری، صنعتی سازی و صادرات تبدیل به موتور محرک اقتصاد شدند، به این ترتیب در حالی که کره شمالی به قهقرا میرفت کره جنوبی تبدیل به یکی از معجزات اقتصادی شرق آسیا شد یعنی یکی از پرشتابترین کشورهای در حال رشد در جهان.