روزنامه هممیهن: شنبه موعود از شنبه شروع نشد. پیامکهای تذکر پلیس به زنان از یک روز قبل شروع شده بود، پیامکهایی با متنی مشابه آنچه در سالهای گذشته برای زنان راننده ارسال میشد اما با یک جمله پایانی جدید: «بدیهی است در صورت تکرار کشف حجاب، پیگیری انتظامی و قضایی اعمال خواهد شد.»
زنان ساکن ایران، آنها که حالا چندماهی است در صدر اخبار و موضوع اصلی سخنان تعدادی زیادی از مسئولانند، از یک هفته قبل منتظر آمدن شنبهای بودند که احمدرضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی کشور وعدهاش را داده بود: نظارت دقیق پوشش زنان توسط دوربینهای حرفهای.
و شنبه موعود، دیروز بود؛ آفتاب مثل هر روز دیگری بر سر تهران تابید، دانشجویان، دانشآموزان، کارمندان، رانندههای تاکسی و... صبح بیستوششم فروردینماه راهی مدرسه، دانشگاه و ادارهها شدند؛ صبح همان روز وعده دادهشده. خیابانها شلوغ از خودرو، پیادهراهها پر از عابر و مغازهداران سرگرم مشتریان. صبح شنبه، برای شهروندان تهرانی مثل هر روز دیگری شروع شد اما برای پلیس روز دیگری بود؛ روزی که احمدرضا رادان، از دو هفته پیش درباره آن خبر داده بود: «با بدحجابی از 26 فروردینماه برخورد میشود.» یک روز قبل، خبرگزاریها خبر از آغاز طرح برخورد با کشفحجاب داده بودند. بنا بر اعلام پلیس، معابر، اصناف و خودروها در رصد دوربینهای پلیس از 26فروردینماه (یعنی روز گذشته) قرار گرفتند؛ دوربینهایی که به گفته و تاکید احمدرضا رادان، احتمال خطا ندارند. دیروز خبرهای دیگری هم از راه رسید؛ فرمانده نیروی انتظامی کهگیلویه و بویراحمد گفت تاکنون ۱۳۲۵ مورد پیام برای کشفحجابکنندهگان فرستادهایم و رئیسپلیس امنیت عمومی فراجا هم اعلام کرد که بیحجابی جرم است و صنوفی که متصدیان آن احیانا کشفحجاب میکنند، حتما مورد توجه جدی قرار گرفته، به آنها تذکر داده خواهد شد و در صورت تکرار اخطار، پلمب واحد صنفی در دستور کار قرار میگیرد.
مجموعه اقداماتی که در طرح عفاف و حجاب قرار است انجام شود در چند جمله خلاصه میشود؛ بر اساس اعلام فراجا، افرادی که در مراکز عمومی کشفحجاب کنند، بار اول تذکر میگیرند و در مرحله بعد به دادگاه معرفی میشوند، خودروهایی که در آنها کشفحجاب شده، بار اول تذکر میگیرند و بار دوم خودرو توقیف میشود. همچنین تمام صنفهایی که کارکنان آنها کشفحجاب کنند، یکبار اخطار میگیرند و بعد پلمب میشوند. از طرف دیگر، فراجا اعلام کرده است که برای شناسایی افراد از فناوری هوشمند استفاده شده و به مدارک قطعی استناد میشود اما اگر فرد بار اول قبول نکند، ادعای او پذیرفته میشود.
شهر آرام
زنان، مخاطبان طرح جدید نیروی انتظامیاند؛ طرحی که در دورههای قبل با عنوانهای دیگری که معروفترین آن همان گشت ارشاد است، اجرا و به سرنوشتی که برای همه عیان است، دچار شد. گروه بزرگی از زنان در دو دهه گذشته بارها سر از مرکز پلیس امنیت اخلاقی درآوردهاند؛ زنانی که به دلیل کوتاهی مانتو یا عقب بودن شال و روسری، سوار ونهای گشت ارشاد میشدند، آنجا مقابل دوربین پلیس با پلاکاردهایی در گردن، از آنها عکاسی و پروندههایی برایشان تشکیل میشد. در ادامه هم با تعهد و تعویض لباس، پس از ساعتها معطلی در سالنی کوچک، آزاد میشدند. تکرار این اتفاق، مساوی بود با پیگیریهای قضایی و پیچیدگی پرونده. از آن طرف مالکان خودرو هم که در چند سال گذشته بهطور مداوم با پیامکهای حجاب مواجه بودند، با تعهد، توقیف چند هفتهای خودرو، شرکت در کلاسهای آموزشی و... محکوم میشدند. مقابل درهای ورودی پلیس امنیت اخلاقی در خیابان وزرای تهران، همیشه صفی طولانی از این افراد دیده میشد که یا برای آزادی عزیزانشان آمده بودند یا برای آزادی خودروهایشان. حالا با این طرح شکستخورده، از روز گذشته فرمانده تازه نفس نیروی انتظامی، تصمیمات دیگری گرفته است. اینبار قرار است دوربینها ناظر باشند و با ثبت تصویر، افراد را فرابخوانند و دادگاهی کنند.
مغازههای خیابان فاطمی، نرسیده به میدان، باز است و زنان و مردان مشغول خریدند. حجابها متنوع است: «وضعیت شهر تغییری نکرده. اما در روزهای گذشته، مثلا باغ کتاب یا جاهایی که حراست دارد، تذکراتی درباره حجاب دادهاند اما به نظر میرسد از این به بعد طور دیگری رفتار کنند. باید منتظر ماند.» جلوتر زن جوانی در حال ورود به مرکز پلیس به اضافه 10 است. او شال مشکی بر سر دارد و میگوید که در سالهای گذشته چندینبار ازسوی گشت ارشاد او را گرفتهاند. چندینبار تعهد داده و حتی ماشیناش را توقیف کردهاند: «حدود 20 سال پیش وقتی دبیرستانی بودم، من را گشت ارشاد برد. اتفاق خیلی بدی بود و حتی اجازه ندادند به خانوادهام اطلاع دهم. واقعا خانوادهام بهشدت دچار بحران شدند. بعد از آن هم یکبار دیگر من را گرفتند. چندباری هم ماشین را توقیف کردند. در تعطیلات عید، دو بار پشت سر هم برایم پیام حجاب آمد. بعد از ماجرای مهسا امینی، دو بار ماشینم را توقیف کردند و حتی یک بار هم در کلاس آموزشی شرکت کردم. قبلا وقتی باردار بودم هم یک بار گشت ارشاد من را دستگیر و ماشین را توقیف کردند.» او میگوید؛ دو فرزند دارد که آنها همیشه مانتو و روسریاش را میکشند و به همین دلیل بهطور مرتب در این مدت برایش پیام حجاب آمده است: «همسرم شیشههای ماشین را 95 درصد دودی کرده است تا دیگر به دلیل بدحجابی ماشین را توقیف نکنند؛ چون دو بچه کوچک دارم و بدون ماشین بسیار برایم سخت است. هر بار هم بهدلیل دودی کردن شیشهها جریمه میشویم.» او معتقد است که این طرحها تبعات اجتماعی زیادی دارد: «الان اطرافیانمان همه به مهاجرت فکر میکنند. شاید مسائل اقتصادی هم بیتاثیر نباشد اما بهطورکلی این اقدامات هم در مهاجرت و رفتن از کشور، تاثیر زیادی دارد.»
نارضایتی بیشتر
آقای حسینی، راننده تاکسی است. او در حاشیه خیابان فاطمی ایستاده، گردشی کار میکند اما صبح دیروز سرویس دبیرستان دخترانهای بوده و به آنها بابت حجاب تذکر داده: «به آنها گفتم از امروز روسری سرتان باشد، جریمهام نکنند. هفتههای گذشته اینطور نبودم و تذکر نمیدادم اما از این هفته بهدلیل اجرای طرح برخورد با بیحجابی، به مسافران تذکر دادم.» او میگوید که قبلا یک بار برایش پیامک حجاب آمده آنهم بهخاطر سوار کردن چند دانشآموز از یک مدرسه اقلیت مذهبی: «این اقدامات فقط نارضایتی را بیشتر میکند و مردم را مقابل هم قرار میدهد. بعید میدانم با تهدید کردن اقدامی صورت گیرد. باید مسائل اجتماعی بررسی شود و بعد بر اساس آن اقدام کنند. بعضی مسائل، حقوق شهروندی است و باید رعایت شود.»
در گوشهای از میدان هفتتیر، دستفروشان بساط پهن کردهاند و کنارشان ایستگاه تاکسی است. مغازهها باز است و مشتریان در رفتوآمدند. نگاهی میاندازند، دستی به پارچهها میکشند و میروند: «در این مدت کسی نیامده است تذکری بدهد. پرسنل ما همیشه مقنعه سرشان است و کسی هم نیامده بگوید که مثلا مشتریان چرا حجاب ندارند. البته چندینبار به مغازههای اطراف بابت پوشش مراجعهکنندگان و پرسنل، تذکرهایی دادهاند اما مغازهای پلمب نشده است.» مرد مغازهدار پشت صندوق نشسته به شمارش اسکناسها. توضیح میدهد بدون اینکه سرش را بالا بیاورد: «به ما دستوری ندادهاند که مثلا در مغازه برگههای رعایت حجاب بزنیم. البته فعلا کسی نیامده، نمیدانم بعدا چه میشود.» بالای میدان به سمت خیابان مفتح شمالی، رفتوآمد بیشتر است. زن فروشنده میگوید؛ آنها همیشه ضوابط را رعایت کردهاند و کسی هم برای تذکر نیامده اما مغازه کناری که خلوتتر است، میگوید که هر سال همین موقع، از سوی اتحادیهشان پیام فرستاده میشود و نسبت به مدل مانتوها و جلوباز و نازک بودنشان هشدار داده میشود: «معمولا از همین موقع پیامها شروع میشود. امسال هنوز پیام ندادهاند.» مرد مغازهدار درباره ارائه نکردن خدمات به زنان بیحجاب معتقد است که نباید با این شیوه با مردم برخورد کرد: «نمیشود که کار مردم را انجام نداد. مگر میشود کسی را مثلا به مغازه راه نداد؟ این راهش نیست.»
راننده تاکسی خط فردوسی – هفت تیر، در اوایل میانسالی است. او از ساعت هشت صبح تا آن ساعت از ظهر، در خیابانهای شهر بوده و میگوید که اگر مسافرش حجاب نداشته باشد هم او را سوار میکند: «او مو دارد، من هم مو دارم. مو قیچی میشود و به سطل آشغال انداخته میشود. ارزش اینهمه بگیروببند را ندارد. اینها دیگر مسئلهای نیست که بخواهیم بهخاطرش اینهمه با هم بجنگیم.» به گفته او در این مدت برایش پیامک حجاب نیامده است با اینکه مسافران بدون حجاب هم داشته. از صبح هم افرادی را در خیابان با این مدل پوشش دیده است.
هنوز دستوری ندادهاند
ایستگاههای هفتتیر، چهارراه ولیعصر، دروازه دولت، فردوسی، میدان ولیعصر و طالقانی، خلوت است و خبری از برخوردها نیست. در گوشه متروی تئاترشهر اما یک روحانی نشسته که به گفته غرفهداران اطراف، او همیشه همینجاست و مشاورههای مذهبی میدهد. سایر ایستگاهها همان بخش را هم نداشتند. در ایستگاه فردوسی، اتاقک پلیس، خالی است. یکی از نیروها مقابل در ایستاده و نگاهی به اطراف میاندازد. او هم میگوید که دستوری برای برخورد یا تذکر در زمینه بیحجابی به آنها داده نشده اما احتمالا اتفاق خواهد افتاد: «فعلا چیزی به ما ابلاغ نکردهاند. البته گفتهاند که برای این گروه در مترو و فرودگاه خدمات ارائه نشود اما هنوز به صورت ابلاغی نبوده است.» در ایستگاه مترو تئاترشهر، ماموری برای تذکر لسانی نایستاده، غرفهداران میگویند که روی این ایستگاه مترو حساسیتی وجود ندارد اما از سایر ایستگاهها خبر دارند که تذکراتی به افراد داده شده است. یکی از غرفهداران هم میگوید؛ یک بار برای آنها که سه فروشنده مرد هستند، پیامک حجاب آمده است! یکی از مسافران مترو، حجاب انتخابی دارد. او دانشجوست و میگوید که در مسیر، کسی تذکری نداده اما نمیداند قرار است در ادامه چه اتفاقی بیفتد: «من زیاد با مترو تردد میکنم. اما فقط یک بار در پل طبیعت یک زن به من تذکر داده است. البته شهروند عادی بود. به من گفت روسری سرت کنی بهتر است.»
میدان ولیعصر پر از جمعیت و دستفروش است، آنها که بساط کردهاند مشغول فروشاند و عابرانپیاده، در حال خرید و تماشا و حرکت. اطراف سکوی مدوری، آدمها نشستهاند. زن و مرد. برخی تمایلی به حرف زدن ندارند از میان آنها اما دختر جوانی که دانشجوست میگوید که خودش را نه باحجاب میداند، نه بیحجاب. مقنعهای سرش است و میگوید؛ هر وقت کلاس داشته باشد مقنعه سر میکند. دانشجوی دانشگاه تهران است و از صبح دیروز، حراست دانشگاه تاکید بیشتری بر سرکردن شال یا مقنعه کرده است: «از دیروز وقتی که دانشجویان وارد دانشگاه شدند اگر مقنعه یا شال روی سرشان نبود، به آنها تذکر دادند.» با اینکه مسئله حجاب، دغدغهاش نیست، از نگرانی دوستانش میگوید که این روزها نمیدانند قرار است در خیابان با آنها چه برخوردی کنند: «با آنها که صحبت میکنم مدام درباره این موضوع حرف میزنند. میگویند چند روزی را صبر میکنند تا برخوردها را ببینند.»
زنان از خیابان رد میشوند، به میدان کوچک میرسند و دوباره به مسیرشان ادامه میدهند. تعدادی روسری از سر برداشتهاند و ماموران کلاهکج لباس سبز دور میدان کاری به آنها ندارند. یکی از آنها سرباز است و میگوید که تاکنون به آنها دستوری ندادهاند که با زنان بیحجاب برخورد کنند یا تذکر بدهند. نفر دیگر هم همینها را تکرار میکند. آنها گروهی از افراد نیروی انتظامیاند که احتمالا برای ماموریت دیگری دور هم جمع شدهاند. حضور آنها در اولین روز از اجرای طرح برخورد با بیحجابی اما برای شهروندان سوالبرانگیز است. دختر دانشجو بیتفاوت به مسئله پوشش است و میگوید که همیشه پوشش عادی و سادهای داشته و چالشی در این زمین برایش ایجاد نشده اما تاکید میکند که احتمالا از روی ترس، خیلیها حجابشان را رعایت خواهند کرد.
خیابان انقلاب مانند هر روز دیگر با دانشجویان و کتابفروشها شلوغ است. دختران جوان که اغلب دانشجو هستند در پیادهراه در حرکتاند آنهم با پوششهای متنوع: «از صبح کسی به ما تذکری نداده است. البته نمیدانیم در ادامه چه پیش میآید. از جلوی یگان ویژه هم رد شدیم، کسی کاری به کارمان نداشت. فعلا نمیدانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد.» دو دختر جوان دانشجویان رشتههای طراحی صحنه و ادبیات نمایش هستند و میگویند؛ صبح که از خانه بیرون آمدهاند پدر و مادر به آنها تذکر دادهاند: «پدر و مادرها میترسند اما ما خودمان میدانیم که چه باید بکنیم. آنها هم همهجا با ما نیستند.» از میان خیابان که خط ویژه است تعدادی ماشین یگان پلیس رد میشوند و عابران را بر میگردانند به سمت ماشینهای سیاه بزرگ و با تعجب رد ماشینها را میگیرند: « چه خبر شده.»
ماموران راهنمایی و رانندگی، گوشهبهگوشه خیابان ایستادهاند. یکی از آنها در پاسخ به این سوال که آیا به شما دستوری برای برداشتن پلاک خودروهای با سرنشین بیحجاب داده شده، میگوید: «همیشه به ما میگویند که پلاک خودروهایی که سرنشینانش حجاب ندارند را بردارید و گزارش کنید. من هیچوقت اینکار را نمیکنم مگر اینکه مورد حاد باشد.» با این همه او تاکید میکند که هنوز دستوری به آنها ندادهاند که اینکار را انجام دهند.
با زور نمیشود
زن میانسالی چشم دوخته به ویترین مغازه کفشفروشی در خیابان انقلاب. ماجرا برایش جالب است. مقنعه سرمهای و مانتوی بلند مشکی به تن دارد و موهایش دیده نمیشود. او میگوید که همین پوشش از نظر خانواده اش بدحجابی است؛ چراکه خانوادهاش همه چادریاند و پوشش او را قبول ندارند. او اما خودش را با این شرایط دوست دارد: «بهطور کلی من به حجاب اعتقاد دارم و البته که در کشور ما هم الزامی است، نمیشود بعد از اینهمه سال دوباره به شرایط قبل از انقلاب بازگشت. به اعتقادم بهتر است در این زمینه فرهنگسازی شود و از آن طرف پوششی که مقبول نیست اصلا تولید نشود که دختران و پسران آن را نخرند.» او معتقد است، با روشهایی که در پیش گرفته شده هیچکس پوششاش را رعایت نمیکند: «وقتی مثلا یک آقایی یک سطل ماست روی سر یک خانم بدون حجاب میریزد، حتی اگر آن زن یک روزی میخواست که حجاب داشته باشد یا روسری سرش کند هم، دیگر این کار را نمیکند. هیچوقت با زور نمیتوان کاری انجام داد. درباره مرگ مهسا امینی هم همین اتفاق افتاد. از قبل مردم ذهنشان نسبت به این مسئله آماده بود. دل جوانان ما پر است.»
زن، فروشنده کتاب داخل پاساژی در خیابان انقلاب است. او میگوید؛ به آنها تذکری ندادهاند، اما مدیریت پاساژ به آنها اعلام کرده که مراقب باشند. از آن طرف مرد مغازهدار دیگری وارد بحث میشود: «زمانیکه زور میگویند، مردم لج میکنند و عکس عمل میکنند.»
ترس و ناامیدی
برنامه جدید پلیس برای برخورد با زنانی که بیحجاب خوانده میشوند، موجب احساسات مختلفی میان زنان شده است. تعدادی از آنها در گفتوگو با هممیهن از این احساسات میگویند. فرانک میگوید؛ حرفها و طرحهای اخیر انرژی زیادی از او گرفته است: «خیلی اضطرابآور است که یک شهروند که کار میکند و از صبح تا شب درگیر مسائل زیادی است، وقتی پشت فرمان نشسته تا به بدبختیهایش برسد، باید نگران طرحهای جدید هم باشد. خیلی خستهتر از آن هستم که در پارکینگها دنبال ماشینم باشم. اگر روزی بخواهم از ایران بروم، به دلیل همین خستگی است؛ خستگی از شهروند درجه دو و سه حساب شدن. حتی اگر پدر و برادرم هم از من حمایت کنند، نمیتوانم این اضطراب را برایشان درست توضیح دهم.»
سمانه هم میگوید: «نمیتوان منکر ترسی شد که در دل زنان دراینباره ایجاد میشود اما زنانی که در چندماه گذشته، نوع رفتارشان را عوض کردهاند، نوعی امید هم برای درست دیده شدن در فضای شهری دارند که حالا با تهدید روبهرو شده است. احترام به انتخاب و عقیده شهروندان، یک اصل جهانی است و کاش بیش از این مورد تهدید نباشد.» فاطمه هم میگوید؛ بیشتر از ترس دچار ناامیدی شده است: «دلیلش این است که احساس میکنم سیستم به جای فکر کردن به راهحل و اصلاح، به فکر پافشاری روی گفتمانی است که کار را در همه زمینهها به اینجا کشانده است. احساس میکنم باوجود همه هزینهها، احساس مردم درک نشده و رویکرد جدید در برابر مطالبات مردم در نظر گرفته نشده است. انگار که همه راهها بسته است.»
مهتاب هم میگوید: «برای من خشم، احساسی بود که درباره این شنبه بیشتر احساسش کردم. این شنبه قرار است ما را به کجا برگرداند؟ تزریق ترس به زنان، کاری ضداجتماعی است و ما را دچار احساس فشار بیشتر میکند.»