۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۸

وضع اقتصادی نامناسب نه تنها بر معیشت مردم اثر گذاشته بلکه بر وضع فروش کتاب هم تاثیر داشته و آن را به بدترین نمایشگاه کتاب در تمام این سال‌ها تبدیل کرده است.

خبرآنلاین: این خنکای صبح بهاری است که روح را تازه می‌کند. قصد کرده‌ام نمایشگاه بین‌المللی کتاب را ببینم. مگر می‌شود اردیبهشت باشد، کتاب باشد، هوا مطبوع باشد و این نمایشگاه را از دست داد؟

مترو در این ساعت تقریبا شلوغ است. ایستگاه مصلی امام خمینی پیاده می‌شوم. فکر می‌کنم افراد زیادی در این ایستگاه پیاده شوند، اما این‌طور نیست. در خروجی‌های مترو تابلوهایی قرار دارد که مسیر نمایشگاه را نشان می‌دهد. در قسمت عمودی پله‌ها هم برخی از کتاب‌ها را با نام نویسنده و ناشر معرفی می‌کند.

فضای ورودی نمایشگاه بسیار دلچسب است با آن آفتاب تازه رس و عطری که از پیچ‌های امین الدوله به مشام می‌رسد. از پله‌ها پایین می‌روم به طرف نمایشگاه.

بوی قهوه و نسکافه می‌آید و مردمی که در انتظارند تا گلویی تازه کنند. قرآن پخش شده و سرود ملی تمام شده و به بازدیدکنندگان خوشامد گفته می‌شود.

در همین بدو ورود، خلوتی نمایشگاه مرا جلب می‌کند. مطمئنا خلوتی نمایشگاه با جیب مخاطب و وضع معیشتی مردم در ارتباط است.

خرید غذا در نمایشگاه کتاب

گمان می‌کنم روزهای تعطیل وضع بهتر باشد؛ مثل سه شنبه که تعطیل رسمی بود؛ اما ناشران چیز دیگری می‌گفتند. با این وجود نمی‌توان انتظار داشت که مردم از این نمایشگاه که تنها ده روز در سال است استقبال کنند. فشار اقتصادی بر فرهنگ نیز اثر گذاشته است.

وارد غرفه‌ی ناشران عمومی می‌شوم. جمعیت کمی آمده است. با ناشران گفت‌وگو می‌کنم. در مدتی که با ناشری گرم گفت‌وگو هستم به ندرت کسی کتاب می‌خرد. تنها سوال می‌پرسند و از تخفیف جویا می‌شوند و می‌روند.

سه شنبه که فروشی نبود؛ امیدمان تنها به آخر هفته است

یکی از ناشران می‌گوید: «فروش امسال اصلا خوب نبود. امیدمان به سه شنبه بود که آن هم استقبالی نشد. امیدوارم که آخر هفته مردم استقبال کنند؛ اما قیمت بالای کتاب مانع می‌شود تا مردم استقبال کنند. نگاه کنید خیلی از ناشران شهرستانی نیامدند. خدماتی به آنها داده نمی‌شود. هزینه‌ها بالاست، برای‌شان نمی‌صرفد تا تهران بیایند و با این هزینه‌های سرسام آور بمانند. آن هم ده شب.»

یک ناشر دیگر از سردرگمی مخاطب در نمایشگاه می‌گفت. «اینکه در غرفه‌ها زوج و فرد رعایت نشده است. بعضی جاها بر اساس حروف الفبا نیست؛ از این رو مخاطب نمی‌تواند غرفه‌ی مورد نظرش را پیدا کند. برخی از ناشران به این خاطر که جای مناسبی به آنها تعلق نگرفته در نمایشگاه حضور نیافتند. امسال انتشارات جامی انصراف داده است. انتشارات چشمه هم حضور ندارد.»

گلایه‌ها زیاد است. یکی دیگر از ناشران مطرح کرد که «هر بند کتاب ۱ میلیون ۴۰۰ تومان شده است. با این قیمت بند، چاپ کتاب حتما قیمت بالاتری پیدا می‌کند.»

همانطور که میان راهروها قدم می‌زنم، برخی از غرفه‌ها را می‌بینم تابلویی دارند که از نویسنده‌ای دعوت کرده‌اند. بسیاری از نویسندگان هم امسال به نمایشگاه نیامده‌اند.

با ناشر دیگری صحبت می‌کنم؛ می‌گوید: «نمایشگاه کتاب امسال نسبت سال‌های گذشته خوب نبود. فروش کتاب خیلی کم بود. ناچیز بود. بیشتر روانشناسی و رمان خارجی می‌خرند. کسی دیگر رمان ایرانی نمی‌خرد؛ چون نمی‌خواهند برای کتابی هزینه کنند که نمی‌دانند چه محتوایی دارد. ترجیح می‌دهند رمان خارجی بخرند.»

یکی دیگر می‌گفت: «مشتری‌ها سراغ کتاب‌هایی را می‌گیرند که قیمت قبل باشد. برخی از ناشران قیمت‌ها را به روز می‌کنند؛ اما ما به خاطر مخاطب و فروش کتاب همان قیمت قبلی می‌دهیم. وضع چندان مناسب نیست. نویسنده‌هایی که پر فروش بودند هم امسال فروش نداشتند.»

در این میان برخی از ناشران تخصصی، فروش کتاب را نه خوب و نه بد عنوان کردند و گفتند: «چون این کتاب‌ها تخصصی است؛ مخاطب خودش را دارد. هر کسی بر اساس نیاز خود کتاب خریداری می‌کند.»

روز اول نمایشگاه تنها ۴۰ هزار تومان فروش داشتیم

اما آنچه که این میان توجه مرا جلب کرد، صحبت‌های خانمی بود که ناشر و فروشنده‌ی کتاب‌های کودک بود. داشت با خانمی که کتابی برای فرزندش می‌خواست چانه می‌زد. رو کرد به من و می‌گفت: «با وجودی که کتاب‌های ما قیمت پایینی دارد در روز اول نمایشگاه فقط ۴۰ هزار تومان فروش داشتیم. باورتان می‌شود؟ من نمی‌دانم این رقم فروش میلیاردی از کجا آمد. شما نگاه کنید صف اغذیه فروشی‌ها را. مردم برای خوراکی می‌آیند نه کتاب.»

تنها یک ناشر را دیدم که مشتری داشت و از فروش کتاب راضی بود. از سالن بیرون آمدم. سمت دیگر غرفه‌ی ناشران خارجی و کتاب کودک بود.

کتاب‌های آموزش زبان ترکی استانبولی یا کره‌ای خوب فروش داشت. ناشری عربی که از بیروت آمده بود دور افتاده و مهجور بود و نمایشگاه کتاب تهران را بی‌برنامه‌ترین نمایشگاهی توصیف کرد که تا به حال در آن شرکت کرده بود. او در مقایسه با نمایشگاه نجف، مسقط، کویت و... آن را بسیار سطح پایین خواند و گفت: «برخی از کتاب‌ها بعد از ۷ روز، در روزهای پایانی نمایشگاه رسید. در حالی که باید از قبل برنامه‌ریزی می‌شد تا روزهای آخر به دست‌مان نرسد.»

این درحالی بود که برخی از غرفه‌های خارجی نمادین بودند و مسئول آنها می‌گفتند: «با برگزارکنندگان کتاب که از خارج می‌آیند متقابل رفتار می‌کنیم. یعنی اگر به ناشران ما هتل بدهند و هزینه‌ها را متقبل شوند ما هم متقابلا همان کار را انجام می‌دهیم.»

غرفه‌ی ناشران کودک و نوجوان از چندان زرق و برقی برخوردار نبود. در برخی از قسمت‌ها عروسگردانی بود؛ اما آن‌چنان بی‌روح بود که حتی آدم را برای لحظه‌ای متوقف نمی‌کرد. آنچه ناشران کتاب کودک و نوجوان عنوان کردند این بود که فروش کتاب خوب نبود. ایستاده بودم که ناشر برای مادران وقت می‌گذاشت، توضیح می‌داد، اما باز هم کتابی خریداری نمی‌شد.

از غرفه‌ها بیرون می‌آیم. نگاه‌ام به اغذیه فروشی‌ها می‌افتد. اغذیه فروشی‌ها هر سال فروش خوبی داشتند. امسال هم همین‌طور. خودشان گفتند. اجاره را درآوردند و حالا زمان سودشان شده است. ظهر شده است. مردم زیادی زیر سایه بان‌ها نشسته‌اند یا صندلی‌ها. برخی هم در فضای سبز نشسته‌اند. بیشتر خوراکی دست‌شان است تا کتاب.

خورشید دیگر رسیده وسط آسمان. از آن خنکا دیگر خبری نیست. هوا گرم شده. به خودم نگاه می‌کنم. نخستین بار است که از این همه کتاب‌فروشی عبور کردم و کتابی نخریدم. بیشتر از آنکه کتاب بخرم درباره‌ی آن حرف زدم. شاید همین کافی باشد. شاید وقت آن رسیده باشد که کتاب‌هایی را بخوانم که مدتی است در کتابخانه منتظرم هستند.