سال ۱۹۶۲ است و فیل نایت تازه از دانشگاه استنفورد فارغ التحصیل شده است. همانطور که هر فارغ التحصیل بازرگانی میتواند به شما بگوید که اگر ایده خوبی نداشته باشید، تبدیل شدن به یک کارآفرین کار دشواری خواهد بود. اما فیل یک ایده داشت.
او در دانشگاه، دونده دو استقامت بود و در یکی از کلاسهای بازرگانی مقالهای نوشته بود که در آن این ایده را پیشنهاد کرده بود:
"آیا کفشهای ورزشی ژاپنی میتوانند همان کاری را با کفشهای آلمانی بکنند که دوربینهای ژاپنی با دوربینهای آلمانی کردند؟"
فیل دیده بود که چطور دوربینهای ژاپنی در بازار آمریکا جایگزین دوربینهای آلمانی شده بودند و میخواست ببیند که آیا کفشهای ژاپنی میتوانند همین کار را با "پوما" و "آدیداس" که در آن زمان در آمریکا به شدت محبوب بودند بکند؟
بعد از نوشتن مقاله و فارغالتحصیلی، وی مدام به ایدهاش راجع به واردات کفشهای ژاپنی به آمریکا فکر میکرد.
البته او در حقیقت هیچ کفش ژاپنیای نداشت و چندتایی هم که دیده بود توسط سربازانی که در دوران اشغال بعد از جنگ جهانی دوم، در ژاپن مستقر بودند، به آمریکا راه پیدا کرده بود.
اما این دیده نشدن، فیل را از این بابت که تصادفاً به فرصت بزرگی دست پیدا کرده است مطمئنتر کرد.
او میدانست که برای بهره بردن از این فرصت باید با یک شرکت ژاپنی تماس بگیرد و با آنها برای واردات کالا به آمریکا مذاکره کند و هر دوی اینها کارهایی بودند که فیل هیچ تجربهای در آنها نداشت.
اما همانطور که شایسته مردی است که بعدها نایکی را به وجود میآورد، فیل ادامه داد و فقط انجامش داد.
در نوامبر ۱۹۶۲ به عنوان یک توریست به ژاپن رفت و تحقیقات خود در مورد هدفش را شروع کرد.
در شهر زیبای "کوبه" تصادفاً به فروشگاه کفشی برخورد کرد. آن فروشگاه متعلق به شرکتی بود به اسم "اُنیتسوکا تایگر" و کفشهایی که تولید میکردند بسیار با کیفیت بودند؛ به قدری که فیل تصمیم گرفت واردات آنها به آمریکا را انجام دهد. او خود را بهعنوان یک پخشکننده کفش آمریکایی معرفی کرد و جلسهای با موسس آن شرکت ترتیب داد.
فیل شرکتی را در همانجا ایجاد کرد و پیشنهاد کرد که توزیعکننده اُنیتسوکا در آمریکا شود. پیشنهادی که احتمالاً در عین غافلگیری، صاحب شرکت با آن موافقت کرد.
فیل تنها با داشتن اعتماد به نفس به پخشکننده انحصاری "اُنیتسوکا تایگر" در آمریکا بدل شد.
او نخستین محموله خودش را که شامل ۱۲ جفت کفش تایگر بود در سال ۱۹۶۳ دریافت کرد و شروع به فروختن آنها در پشت ماشینش و در هر میدان دویی که میتوانست برود کرد.
او به سراغ تنها کسی که بیشتر از خودش در مورد کفش میدانست رفت: مربی سابقش در دانشگاه اُرِگِن: "بیل باوِرمَن"
بیل خیلی راحت یکی از معروفترین مربیهای آن دوره در آمریکا بود. او در واقع ورزشکاران المپیکی متعددی را آموزش داده بود.
او به قدری از کفش های تایگر خوشش آمده بود که میخواست در کار شریک شود.
بنابراین در ژانویه ۱۹۶۴ بیل و فیل هرکدام با ۵۰۰ دلار سرمایه شرکت ورزشی "بلو ریبِن" را تاسیس کردند.
آنها همه آن پول را در اولین سفارششان برای خرید ۳۰۰ جفت کفش هزینه کردند. محموله در آوریل ۱۹۶۴ رسید و به لطف ارتباطات بیل، تا ماه جولای همه آن به فروش رفت.
در اولین سال، شرکت "بلو ریبِن" معادل ۸ هزار دلار کفش فروخت. فیل با آن پول شروع کرد به استخدام فروشنده برای شرکت.
در ۱۹۶۵ سود آنها به ۲۰ هزار دلار افزایش یافت و خیلی زود اولین فروشگاه خودشان را در "سانتا مونیکا" افتتاح کردند.
اما در حالی که فیل بخش بازرگانی کار را مدیریت میکرد، نوآوری اصلی به بیل تعلق داشت. او کسی بود که به تنهایی کتانی "Jogging" (دویدن) را به آمریکا آورد.
در سال ۱۹۶۶ کتابی هم در موردش نوشت که بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفت
و البته شرکت آنها از اولینهایی بود که بازاریابی فروش کفشهای "تایگِر" را انجام داد.
" باوِر مَن" سرشار از نوآوری بود و با هر محموله جدیدی که از "اُنیتسوکا" میرسید، چند تا از کفشهای جدید را از هم باز میکرد تا ببیند چه طور ساخته شدند. او همیشه سعی میکرد که آنها را ارتقا دهد، برای مثال با اضافه کردن چسبندگی یا استفاده از مواد سبکتر.
او دائماً یادداشتهایش را برای درخواست تغییرات به ژاپن میفرستاد و به شکل موثری کفشهای اُنیتسوکا را برایشان طراحی میکرد. این یکی از طرحهای بیل بود که "بلو ریبِن" را به بازار اصلی پرتاب کرد. طرح "کُرتِز" به یکی از پرفروشترین کفشهای ۱۹۶۸ تبدیل شد، البته به لطف المپیک ۱۹۶۸ که در مکزیک برگزار شد.
به لطف کُرتِز، شرکت "بلو ریبِن" در سال ۱۹۶۹ حدود ۳۰۰ هزار دلار کفش فروخت. اما آنها یک مشکل بزرگ داشتند:
کُرتِز به قدری موفق بود که نمیتوانستند پاسخگوی تقاضا باشند. هر محمولهای که دریافت میکردند، سریعتر از قبلی به فروش میرفت، اما "اُنیتسوکا" ارسال آنها را با همان سرعت قبلی انجام میداد.
در واقع کاری که "اُنیتسوکا" میکرد این بود که در ابتدا درخواست داخلی خودشان را در ژاپن تأمین میکرد و بعد هر چه که باقی ماند را به آمریکا میفرستاد.
بیل و فیل میدانستند که برای گسترش کار مجبور هستند از این حالت که فقط یک پخشکننده باشند، در بیایند. بعد متوجه شدند که آنها خودشان همه کارتها را دارند! "کُرتِز" طراحی "باوِرمَن" بود!
به محض اینکه قراردادشان با "اُنیتسوکا" تمام شد، خودشان میتوانستند آن را تولید کنند.
خوشبختانه قراردادشان در ۱۹۷۲ به اتمام میرسید، درست قبل از المپیک ۱۹۷۲ مونیخ.
بنابراین فیل زمان زیادی داشت تا برای حرکت بزرگ خود آماده شود. در ۱۹۷۱ شروع به کار کردن روی برندسازی کرد. نخستین کارمند او پیشنهاد کرد که اسم برند را "نایکی" بگذارند که در واقع اسم الهه پیروزی یونان باستان بود.
بعد از آن فیل به یک لوگو احتیاج داشت. بنابراین رفت سراغ یک دانشگاه در آن اطراف و از اولین دانشجوی طراحی گرافیکی که میتونست پیدا کند خواست که برایش یک لوگو طراحی کند. او در ازای مبلغ ۳۵ دلار این لوگو را تحویل گرفت.
با پولی که در گذشته به خوبی هزینه شده بود و کار برند که حالا تکمیل شده بود، فیل برای المپیک آماده شد.
این بار فیل به جای این که خودش را در قراردادهای اختصاصی گیر بیاندازد، شبکهای را از پیمانکاران جزء در سرتاسر ژاپن ایجاد کرد.
فیل حتی قبل از اینکه قراردادش تمام شود، در ۱۹۷۱ این کار رو شروع کرد.
از آن موقع به بعد داستان نایکی به یک داستان سرتاسر رشد بدل شد. آنها در سال ۱۹۸۹، با تکیه بر بازاریابیهای درخشانی مثل کمپین "فقط انجامش بده" و با امضای ورزشکاران تازه کاری که در نهایت در سرتاسر دنیا مشهور شدند، به بزرگترین شرکت لباس ورزشی در آمریکا تبدیل شدند.
ظهور نایکی داستانی است که ذره ذرهاش به اندازه داستان روزهای اول فیل نایت جالب است. او زندگی نامهاش را در سال ۲۰۱۶ منتشر کرد.