در سال ۱۸۰۴، تقریباً ۱ میلیارد نفر در این سیاره زندگی میکردند. امروز، فقط کمی بیش از ۲۰۰ سال بعد، بیش از ۷.۵ میلیارد نفر هستیم. همچنین، تقریباً ۸۰ درصد انرژی ما از سوختهای فسیلی تأمین میشود. و تنها ۴۰ سال طول کشید تا مصرف آب ما چهار برابر شود. همچنین لازم به ذکر است که ما برای ۷۵ درصد غذای خود فقط به ۱۲ گیاه و پنج گونه حیوانی وابسته هستیم. و اینها فقط چهار نمونه از واقعیتهایی هستند که میتوان آنها را نگرانکننده دانست. یکی از پر سروصداترین شخصیتها در زمینه نگرانی حول رشد جمعیت، توماس مالتوس بود، که معتقد بود رشد جمعیت میتواند تصاعدی باشد، در حالی که رشد عرضه غذا در بهترین حالت حسابی است، یعنی نرخ رشدش زیاد نمیشود. با این حال، پیشرفت در زمینههایی مانند کشاورزی به او ثابت کرد که اشتباه میکند.
هنوز جریانهای فکری مانند نئومالتوسیها وجود دارند که حول این ایده میچرخند که اگر رشد جمعیت از کنترل خارج شود، بشریت با مسائلی مانند کاهش منابع، آلودگی، غیرقابل سکونت شدن جهان و غیره مقابله خواهد کرد. از یک طرف، نگرانیهای مالتوسیها ۱۰۰٪ بیاساس نیستند، زیرا:
یک: پیشرفت بشر بدون هزینه به دست نیامده است، به عنوان مثال، آلودگی که بیشتر شده.
دو: عملکرد گذشته نتایج آینده را تضمین نمیکند یا فقط به این دلیل که این سناریوها تا کنون اتفاق نیفتادهاند، به این معنی نیست که هرگز نمیتوانند اتفاق بیفتد.
با این حال، گروه مخالف دست بالا را دارند، زیرا:
یک: پیشرفتهای تکنولوژیکی نشان میدهد که انسانها خلاق هستند.
دو: این روزها سیاستهای کنترل رشد جمعیت رایج است.
سه: تاریخ تاکنون ثابت کرده است که متفکران مالتوسی اشتباه میکنند. حتی اگر این چیزی را در مورد آینده تضمین نکند، ارزش توجه دارد.
چهار: مردم فقط مصرف کنندگان منابع نیستند. داشتن جمعیت بیشتر به معنای داشتن تولیدکنندگان و مبتکران بیشتر است.
در مجموع، اگرچه تفکر مالتوسی ممکن است قانعکنندهترین رویکرد نباشد، اما نباید کورکورانه هر چیزی را که به آن مربوط میشود نادیده بگیریم.