فردای اقتصاد - «انگار دهه نود دوباره برگشته است» این جملهای بود چند روز قبل که ساتیا نادلا، مدیرعامل مایکروسافت، در رونمایی از محصولات جدید این شرکت در نیویورک بیان کرد. او به روزهای طلایی غول نرمافزاری اشاره میکرد، زمانی که سیستمعامل ویندوز در همه جا حضور داشت، سود شرکت به شدت در حال افزایش بود و درآمدها معمولاً بیش از ۳۰٪ در سال رشد میکرد.
برای مدتی حتی مایکروسافت به ارزشمندترین شرکت جهان تبدیل شده بود. اما این موفقیت ادامه نیافت تا اینکه در اوایل دهه ۲۰۱۰ رشد فروش کند شد و حاشیه سود شرکت کاهش پیدا کرد.
در دهه ۲۰۲۰ مایکروسافت دوران طلایی جدیدی را تجربه کرده است. آقای نادلا با تمرکز بر کلاد ( رایانش ابری) به جای ویندوز، هزینهها را کاهش و سود را افزایش داده است. حاشیه سود عملیاتی شرکت از ۲۹٪ در سال ۲۰۱۴ به ۴۳٪ افزایش یافته است، این بالاترین نرخ در میان ۵۰ شرکت بزرگ غیرمالی آمریکا از لحاظ درآمد است. سرمایهگذاران هم راضی به نظر میرسند. از زمانی که چشمانداز سیاستهای پولی سختگیرانهتر منجر به فروش سهام شرکتهای فناوری در نوامبر ۲۰۲۱ شد، قیمت سهام مایکروسافت نسبت به همه رقبای بزرگش به غیر از اپل عملکرد بهتری داشته است.
اکنون ساتیا نادلا در حال پیشبرد سازماندهی جسورانه دیگری است، این بار در زمینه هوش مصنوعی. به لطف سرمایهگذاری عمده شرکت در اوپنایآی، استارتاپ پشت چتجیپیتی، مایکروسافت تبدیل به شرکت اصلی در زمینه ابزارهای هوش مصنوعی شده است. یک سال پیش اکثر ناظران میگفتند این عنوان متعلق به آلفابت، شرکت مادر گوگل یا متا، شرکت مادر فیسبوک است. اما حالا هوش مصنوعی ممکن است مایکروسافت را به اوج بالاتری برساند و به آن کمک کند تا دوباره عنوان بزرگترین شرکت جهان را از اپل بازپس بگیرد. احیای چشمگیر آن درسهایی را برای سایر شرکتها به ارمغان میآورد.
یکی از این درسها پارانویا بودن است. وقتی استیو بالمر در سال ۲۰۰۰ از بیل گیتس مسئولیت را تحویل گرفت، ویندوز در شرکت مقدس بود. در نتیجه، مایکروسافت نتوانست از تحولات بزرگ فناوری مانند ظهور گوشی هوشمند و محاسبات ابری بهرهبرداری کند. مایکروسافت میتوانست مسیری مشابه کداک یا بلکبری را طی کند. اما زیر نظر ساتیا نادلا، که از وضعیت عقبمانده شرکت آگاهی داشت، مایکروسافت بسیار هوشمندانه رفتار کرد تا فناوریهای نوظهور امیدوارکننده را شناسایی کند. این موضوع به آن اجازه داد تا سریعاً در زمینه هوش مصنوعی اقدام کند.
درس دیگر این است که شرکتها دیگر نیاز ندارند لزوما خودشان مخترع باشند. مایکروسافت مهارت زیادی در ترکیب و فروش فناوریهای ساختهشده در جای دیگر دارد. در رویداد نیویورک، شرکت از ویژگی Copilots که یک دستیار مشابه چتجیپیتی در نرمافزارهای مختلف این شرکت رونمایی کرد. این ابزارها در هسته اصلی خود از تواناییهای ابزارهای اوپنایآی در کنار مدل کسبوکار محاسبات ابری که توسط آمازون پایهگذاری شده، استفاده میکنند.
مایکروسافت اکنون میخواهد فرمول مشابهی را به کسبوکار بازیهای خود اعمال کند. برنامه آن ترکیب فناوری ابری خود با داراییها و تخصص بازیهای اکتیویژن بلیزارد است که خرید آن احتمالاً پس از موافقت اخیر مقامات رقابت انگلستان محقق خواهد شد.
این رویکرد را میتوان با رویکرد گوگل که تمرکز بر اختراع دارد، مقایسه کرد. گوگل از سال ۲۰۱۸ تاکنون در بخش «سایر شرطبندیهایش» ضرر عملیاتی تجمعی ۲۴ میلیارد دلاری داشته است. آمازون نیز سرمایهگذاریهای سنگینی در فناوریهایی با جذابیتهای علمی-تخیلی کرده است که تاکنون موفق به جلب مشتری نشدهاند. صفحهنمایشهای سهبعدی برای گوشی هوشمندش شکست خورد و استقبال از فناوری اسکن کف دستش در فروشگاههای زنجیرهایاش کُند است. هم گوگل و هم آمازون پول زیادی روی پهپادهای تحویل پست سرمایهگذاری کردهاند.
درس نهایی اینکه قرار گرفتن در معرض بازار سهام، انضباط لازم برای مهار بنیانگذاران را ایجاد میکند. مارک زاکربرگ، مدیرعامل متا، تاکنون ۴۰ میلیارد دلار را صرف آرزوهای واقعیت مجازیاش کرده و قصد دارد هزینه بیشتری هم بکند. او به دلیل داشتن ۶۱٪ حق رأی از طریق دو کلاس سهام، میتواند این کار را انجام دهد. به همین ترتیب، بنیانگذاران گوگل یعنی سرگئی برین و لری پیج ۵۱٪ حق رأی در آلفابت دارند که شاید دلیل مشکل این شرکت برای رشد فراتر از جستجو باشد. اپل و مایکروسافت، در مقابل، قدیمیتر هستند، دیگر تحت سلطه بنیانگذارانشان نیستند و بسیار ارزشمندترند.
البته نمونههای مغایر هم وجود دارد. گاهی اوقات وسواس بنیانگذار به پولسازی منجر شود و همچنین پارانویای بیش از حد هم میتواند منحرفکننده باشد. با این حال، مایکروسافت نمونه نادری از یک غول است که توانسته یک بار به طور موفق خود را احیا کند و اگر شرطبندیاش روی هوش مصنوعی جواب بدهد، میتواند دوباره پیشتاز شود. بازگشت قابل توجه آن ارزش مطالعه دارد.
منبع: اکونومیست