در اروپای قرن هجدهم به دلایل متعدی، جمعیت در روستاها رو به فزونی گرفت و باعث مازاد نیروی کار در بخش کشاورزی شد. این جمعیت هیچ زمین و دارایی موروثی نداشتند اما در شهرها هم نه جایی برای زندگی داشتند و نه کاری برای گذران معیشت. تنها کاری که حکومت برای این «طردشدگان» انجام میداد نگهداری از آنان در نوانخانهها و گداخانهها بود.
جمعیت این بینوایان و طردشدگان در بخشهایی از اروپا به قدری زیاد شد که به صورت تهدیدی جدی برای طبقه حاکم درآمد؛ نه سیاستمداران راهحلی داشتند نه اشراف حاکم. به عنوان مثال، در انگلستان از هفت میلیون جمعیت آن روز حدود ۲ میلیون نفر بینوایان طردشدهای بودند که از امکانات اولیه زندگی محروم بودند. نهال توسعه و خلق ثروت از بستر این وضعیت تاریک و ناامیدکننده سربرآورد.
طردشدگان به تدریج دور هم آمدند و با ایجاد کارگاههای کوچک کالاهایی تولید کردند که به درد همه میخورد. تا قبل از آن، همه تولیدات در خدمت طبقه حاکم و اشراف ثروتمند بود. اما طردشدگان کالاهایی میساختند که نیاز عموم مردم را پاسخ میداد نه نیاز ثروتمندان حاکم را. مبدأ توسعه همین نقطه بود: آغاز تولید انبوه؛ یعنی تولید کالاهایی که عموم مردم توان خرید آن را داشتند.
این تفاوت اصلی بین تولید در دوران جدید با تولید در دروان ماقبل سرمایهداری بود. دورانی که نظام تولیدی در خدمت اشراف بود جای خود را به دورانی داد که نظام تولیدی در خدمت عموم مردم قرار گرفت و کورسوی محو فقر برای اولین بار روی کره زمین مشاهده شد. در دوران ماقبل سرمایهداری حدود ۹۰ درصد مردم در فقر مطلق زندگی میکردند اما در دوران جدید، داستان برعکس شد و ۹۰ درصد مردم از فقر نجات یافته و رفاهی را تجربه کردند که حتی از رفاه ۱۰ درصد ثروتمند ماقبل سرمایهداری هم بالاتر بود.