فردای اقتصاد - حمیدرضا پورسلیمی: حتما این روایت را شنیدهاید که در پی قحطی و گرانی نان در زمان رضا پهلوی، شخص شاه به نانوایی مراجعه میکند و وقتی میبیند نانوا، نان را گران عرضه میکند، او را به درون تنور میاندازد و بعد از آن نان به فراوانی و با قیمت ارزان به مردم فروخته میشود (البته در این مورد شکلهای دیگری نیز در مورد اصل ماجرا روایت شده است). یا آنکه رضاشاه متوجه گران شدن کرایه درشکه میشود و وقتی حضوری (با لباس مبدل) به میدان توپخانه میرود و میبیند کرایه درشکه خیلی افزایش یافته، یک درشکهچی را اعدام میکند تا برای دیگران درس عبرت شود و قیمتها پایین میآید. این روایت را نیز شنیدهاید که در پی گران شدن قیمت بلیت اتوبوس در دوره پهلوی دوم (سال ۱۳۴۸)، مردم اتوبوسها را به آتش کشیدند و بعد دولت قیمتها را به شکل سابق بازگرداند. یا روایت مربوط به افزایش قیمت بنزین در دولت منصور (سال ۱۳۴۳) که با اعتراض عمومی، افزایش قیمت دوام نیاورد و مجددا به وضع قبلی بازگشت.
«رابرت شیلر» نوبلیست اقتصاد در کتاب «اقتصاد روایی» که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، به نقش روایتهای عامه پسند در شکلگیری کنشهای اقتصادی میپردازد. از نظر شیلر، فراگیر شدن یا به عبارت بهتر، ویروسی شدن یک روایت نیازمند آن است که روایت بتواند به صورت سینه به سینه و داستانگونه منتقل شود و دیگر آنکه مردم برای مسری کردن روایت، داستان های جدید نیز خلق میکنند. همچنین روایت ویروسی با داشتن شخصیت و فردی که بتوان با آن ارتباط احساسی برقرار کرد، قدرت و نفوذ بیشتری پیدا میکند. شیلر در کتاب خود، نُه محرک احساسی مهم را که میتواند روایتهای مهم اقتصادی را ایجاد کند، مشخص میسازد؛ از این نُه محرک احساسی، تلقی عمومی در مورد سودجویان شرور، بیشتر برای درک روایتهای عمومی در مورد موضوع تورم یا گرانی، مفید است. البته شیلر موضوع خشم عمومی ناشی از چیزی شبیه گرانی را در کنار کنشی مانند تحریم مطرح میکند و به واکنش عمومی به شکل بایکوت و تحریم خرید یا بهتعویقانداختن خرید میپردازد. ولی روایت ایرانی در مورد موضوع گرانی، بعد دیگری دارد؛ علاقه عمومی به ظهور یک دست مقتدر برای سرکوب گرانفروشان. در واقع روایت گرانی و گرانفروشی در ایران طرحوارهای دارد که دست مقتدر دولت، نقشی اساسی در آن بازی میکند. از همین روست که وقتی به ماجرای تورم دهه پنجاه و پیش از انقلاب میپردازیم، میبینیم که شخص شاه و دولت وقت، اصناف و بازرگانان و تولیدکنندگان بزرگ بخش خصوصی را برای افزایش قیمتها نکوهش میکنند و به اشکال مختلف اصرار دارند تا قیمتها به صورت دستوری به وضع پیشین بازگردد؛ صدها هزار پرونده گرانفروشی در مورد اصناف تشکیل میشود و تیمهای بازرسی از میان دانشآموزان برای نظارت مستقیم بر بازار شکل میگیرد.
این روایت از گرانی که سودجویان «خبیث» (شامل تولیدکننده و فروشنده) را عامل گرانی و دولت را در نقش قهرمان مبارزه با گرانی و ناجی مردم ستمدیده معرفی میکند، دولت را نه تنها در پیش از انقلاب که پس از انقلاب نیز دچار نوعی «سوگیری تائید» میکند؛ بطوریکه روایت علم اقتصاد در مورد رابطه نقدینگی و تورم، مورد پذیرش قرار نمیگیرد و اساسا موضوع گرانفروشی، مفهوم تورم را کنار میزند و نهادهای جدیدی بعد از انقلاب برای مقابله با گرانفروشی و دفاع از حقوق مصرفکننده ایجاد میشود؛ سازمان تعزیرات حکومتی، سازمان حمایت از مصرفکننده، شورای رقابت، ستاد تنظیم بازار، ستاد تنظیم بازار مرغ و ... .
روایت گرانفروشی در اقتصاد ایران به اندازهای قوی و موثر بوده که در برخی سالها، مقامات دولتی را به صرافت تعریف تورم برای عموم انداخته است. در واقع تلاشهای مقطعی دولت (در میانه دهه نود و همچنین یک ساله اخیر) برای کنترل نقدینگی، اگرچه اثرات مثبتی بر کنترل تورم داشته ولی سلطه روایت گرانفروشی موجب شده تا دولت در پی توجیه عموم مردم در مورد این باشد که تورم در حال کنترل است ولی این به معنی کاهش قیمتها (آنطور که مطابق با روایت اصلی انتظار میرود) نیست. البته حتی در یک شرایط یکدست سیاسی نهادهای حاکمیتی نیز، مشاهده میشود که طرفداران ایده کنترل تورم از طریق نقدینگی در اقلیت هستند و ناجیان مبارزه با گرانفروشی از طریق اقتدار و قیمت گذاری دستوری، در اکثریت؛ اینجاست که شیلر معقتد است روایتها میتوانند از چنان قدرتی برخوردار باشند که بر حقایق غلبه کنند.