دومین اجلاس اقتصادی مجمع کشورهای حاشیه خلیج فارس در اکتبر در مسکو برگزار خواهد شد. احتمالا چین هم حضور پیدا کند. موضوع مجمع هماهنگی سیاستها و برنامههای انرژی اعضاست. قاعدتا موضوع سیاستهای جمهوری آذربایجان هم مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در چهل و ششمین اجلاس وزرای خارجه کشورهای گروه ۷۷ به علاوه چین که ۲۳ سپتامبر در مقر سازمان ملل در نیویورک برگزار شد، وزیر خارجه جمهوری آذربایجان گفت که کریدور گازی زنگزور کوتاهترین، سریعترین و امنترین مسیر انتقال گاز از چین تا جنوب اروپاست. در این اجلاس که با حضور نمایندگان ۱۳۴ کشور برگزار شد، جیحون بایراموف، وزیر خارجه جمهوری آذربایجان ضمن تأکید بر ضرورت همکاریهای بینالمللی برای زدودن فقر و نابرابری در تأمین انرژی در سطح جهان، عملیاتی شدن پروژه انتقال گاز آسیای میانه و قفقاز به دو مسیر چین و اروپا را اعلام کرد.
بایرامف گفت که با توجه به خاتمه درگیریها با ارمنستان و ترتیبات تازه سرزمینی در منطقه، هیچگونه مانعی بر سر راه کریدور گازی زنگزور وجود ندارد. وی در ادامه سخنان خود در مصاحبهای زمان احتمالی راهاندازی خط لوله را ۲۰۲۷ اعلام کرد. تحقق این پروژه آنچنان که توسط وزیر خارجه جمهوری آذربایجان و پیشتر سایر مقامات این کشور بیان شده است، چندان هم آسان و در دسترس نخواهد بود، اما در بعد ژئواستراتژیک منطقه، معنای آن حذف جمهوری اسلامی ایران از معادلات ترتیبات گازی و انرژی در قفقاز خواهد بود. به این ترتیب، فارغ از اینکه سهم ایران از دریای خزر به چه میزان باشد، ایران سهمی در کانونیترین محور ژئوانرژی آسیای میانه نخواهد داشت و به این ترتیب، اوراسیا و ترتیبات انرژی شانگهای بدون بازیگری ایران رقم میخورد.
این تغییرات ژئواستراتژیک، جمهوری آذربایجان را از یکسو به محور پیمان اتلانتیک شمالی و ناتو متصل کرده و از سوی دیگر این کشور را به مرکز ثقل پروژه کمربند- جاده چین تبدیل میکند. برنده مهم این فرایند علاوه بر جمهوری آذربایجان، ترکیه و یا کشورهایی است که از این فرایند منتفع میشوند. اسراییل یکی از این کشورهاست.
به علاوه در امتداد این رویداد، از اهمیت خلیج فارس و تنگه هرمز هم به تدریج کاسته خواهد شد. این تغییرات ژئواستراتژیک تنها ایران را متأثر نمیسازد، بلکه تمام تولیدکنندگان انرژی منطقه خلیج فارس را متأثر میکند. به عبارتی وزن سیاسی و اعتبار سیاسی نفت را تقلیل میدهد. شاید کمتوجهی سالهای اخیر واشنگتن به کشورهای نفتخیز منطقه خلیج فارس هم تا حدی ناشی از سیاست تنوعبخشی مسیرهای انتقال انرژی از طریق دریای سیاه باشد.
در سالهای اخیر مسکو و تهران دو حامی اصلی ایروان بودهاند. در طی سالهای پس از فروپاشی شوروی، مسکو و تهران در چند مورد ارمنستان را مورد حمایت قرار دادند و روند توسعهخواهی جمهوری آذربایجان و آنکارا را مسدود و یا کند کردند، اما درگیری روسیه در اوکراین و مشکلات جمهوری اسلامی ایران ناشی از تحریمهای طولانی و عدم سرمایهگذاری متناسب و به موقع در منابع انرژی دریای خزر، ارمنستان کمتوان را در مقابل باکو و آنکارا، بیحمایت کرد. به عبارتی ایران سیاست نگاه به شمال را قربانی سیاست نگاه به جنوب کرد. روسیه هم که فعلا در جنگ فرسایشی اوکراین گرفتار آمده است. امریکا و اتحادیه اروپا، خاک اوکراین را به جولانگاه جنگ نیابتی با روسیه بدل ساختهاند.
دیدار سر زده خانم نانسی پلوسی از ایروان برای نظریهپردازان سیاسی، خیلی حرف داشت. درست مثل دیدار سر زده و شبانه وی از تایوان. ظاهرا کاخ سفید مخالف است، اما پلوسی میرود تا امکان باز کردن یک جبهه تازه را فراهم آورد و درصورت تحمیل شکست، دلجویی کند. ضمن اینکه طرح ضمیمه کردن بخش جنوبی ارمنستان در مرزهای ایران در زمان جورج بوش پسر مطرح بود. کاندولیزا رایس که در آن زمان مشاور امنیتی کاخ سفید بود در چند نوبت از جمهوریهای تازه استقلالیافته آسیای میانه دیدار و بحث دالان انرژی قفقاز را مطرح کرد. هدف طرح مبتنی بر سرمایهگذاری حداکثری برای افزایش ظرفیت تولید و تأمین مسیرهای انتقال و کور کردن ارتباط ایران با دنیای بیرون در شمال بود.
لازم است کوتاه بگویم که ایران در آن دوران فقط به دنبال نظام حقوقی دریای خزر و سهم کشور بود. در واقع از دیدگاه مسئولین دیپلماسی انرژی ما، همه چیز معطوف به نظام حقوقی بود. حال آنکه تمام همسایگان ایران در حاشیه بحر خزر با تمام امکانات مشغول عملیات اکتشاف و بهرهبرداری بودند. شرکتهای بینالمللی با انتقال فنآوری و سرمایهگذاری به عملیات اکتشاف و تولید مشغول بودند. روسیه هم مستثنی نبود. بازسازی و افزایش بیوقفه ظرفیت تولید نفت و گاز روسیه مدیون سرمایهگذاری و فعالیت شرکتهای بینالمللی بود.
در ادامه بحث، توجه به این واقعیت مهم است که قطع نوار مرزی ایران با ارمنستان و اینکه عبور و مرور ایران به ارمنستان عنداللزوم تنها از طریق خاک جمهوری آذربایجان باشد، به معنای وابستگی ژئواستراتژیک ایران به جمهوری آذربایجان و ترکیه در بخشهای شمالی است. در واقع احداث کریدور زنگزور تنها مسیر خط لوله انتقال گاز نیست بلکه به معنای مسدود شدن سرزمینی ایران در منطقه است. طبعات این شرایط، برتری جغرافیایی ایران را بهطور جدی تهدید میکند. آذربایجان به اروپا و متعاقبا به پیمان آتلانتیک شمالی متصل میشود. تحت حمایت ناتو قرار میگیرد و فیالواقع یک ناتوی منطقهای انرژی ایجاد میشود. گاز بهطور کامل تسلیحاتی خواهد؛ یعنی یک تهدید امنیتی تمامعیار.
توجه به این نکته ضروری است که ذخایر قطعی نفت جمهوری آذربایجان ۱۵ میلیارد بشکه و تولید روزانه ۸۵۰ هزار بشکه است. میزان ذخایر گاز ۲ تریلیون متر مکعب برآورد شده که در مقایسه با ایران و بسیاری از تولیدکنندگان خاورمیانه ناچیز است. در پایان جنگ دوم جهانی که نیروهای نظامی شوروی، مناطق شمال کشور را تحت اشغال داشتند، خروج از ایران را به معاهدهای مشروط کردند که ایران برای مدتی طولانی در آذربایجان ایران و مناطق نزدیک به مرز آن کشور، دنبال نفت نباشد. ایران هم تلاشی برای کاوش نفت یا گاز در آن منطقه انجام نداد.
بهطوریکه گفته شد چنانچه دالان زنگزور را یک مقوله امنیت ملی بدانیم، توجه به آن بهطور جدی لازم است در دستور کار قرار گیرد. لازم است برای سرمایهگذاری و انتقال تکنولوژی و استخراج منابع هیدروکربوری بخش ایرانی دریای خزر با شرکتهای صاحب فنآوری روز بینالمللی وارد تعامل شد. در خزر تولید، منشا قدرت است. سیاست اول آن است که خزر در دستور کار قرار گیرد. قوانین مترتب بر سرمایهگذاری مستقل از سایر منابع طراحی و اعمال شود. لازم است تا قراردادهای نفت و گاز سایر کشورهای حاشیه بحر خزر مبنای قراردادهای ایران با شرکتهای بینالمللی قرار گیرد و تعاملات جهانی مترتب بر این قراردادها و سرمایهگذاریها تدبیر شود.
در سطح بینالمللی، جامعه ارامنه جهان، ظرفیتهای رایزنی و لابی بالایی در کنگره آمریکا دارند. ایران میتواند جهت باز کردن مسیرهای رایزنی، از این پتانسیل بهرهبرداری کند. البته نگاه تجاری به منابع دریای خزر، راه را برای فعالیتهای گفتمانی مثبت انرژی تا حدی هموار میسازد.