ایسنا: زبانهای میانه، فاصل بین زبانهای کهن و زبانهای کنونی ایراناند. دشوار میتوان گفت زبانهای میانه از چه تاریخی آغاز شدهاند. اگر در نظر بیاوریم که سیر و تحول زبان از صورتی به صورتی دیگر تدریجی است، روشن میشود که تصور حد قاطعی میان زبانهای کهن و میانه و کنونی همیشه ممکن نیست.
میزان تشخیص زبانهای میانه اصولاً یکی تفاوت آنها با صورت قدیمتر این زبانهاست (عموماً سادهتر بودن آنها) و دیگر متروک بودن آنها. اما ممکن است بعضی از زبانهای رایج در تحول، محافظهکارتر از بعضی زبانهای متروک باشند. چنانکه زبانهای پشتو و آسی از پارتی و پهلوی محافظهکارترند و صورت کهنتری از زبان را محفوظ داشتهاند.
از کتیبههای شاهان متأخر هخامنشی میتوان دریافت که زبان فارسی باستان از همان ایام رو به سادگی میرفته و اشتباهات دستوری این کتیبهها ظاهراً حاکی از این است که رعایت این قواعد از رواج افتاده بوده است. بنابراین میتوان مقدمۀ ظهور فارسی میانه (پهلوی) را به اواخر دورۀ هخامنشی منسوب داشت. (حدود قرن چهارم پیش از میلاد).
اطلاع ما از زبانهای ایرانی میانه با کشفیاتی که از اوایل این قرن در آسیای مرکزی و چین حاصل شد افزوده گردید و چند زبان میانه که قبلاً از آنها آگاه نبودیم به دست آمد. فعلاً از زبانهای میانه، فارسی میانه (پهلوی، زبان ساسانیان) و زبان پارتی (زبان اشکانیان) و زبان سغذی و زبان سکائی (ختنی) و زبان خوارزمی شناخته شده. قطعات کوچکی نیز بهخطی مشتق از خط یونانی به دست افتاده که ظاهراً هپتالی و از زبانهای ایرانی است.
از این گذشته کلمههای بسیاری از زبانهای پهلوی و پارتی که در دورههای اشکانی و ساسانی وارد زبان ارمنی شده از مأخذ عمده برای تحقیق زبانهای میانۀ ایران بهشمار میرود.
زبانهای ایرانی را معمولاً میتوان بر حسب شباهت یا جدایی صوتی و دستوری و لغوی آنها به دو دستۀ عمده تقسیم کرد: دستۀ غربی و دستۀ شرقی.
زبانهای فارسی باستان و مادی و فارسی میانه (پهلوی) و پارتی و فارسی کنونی به دستۀ غربی تعلق دارند. زبانهای سغدی و سکایی و خوارزمی و آسی به دستۀ شرقی شبیه است. از این رو منسوب داشتن آن به یکی از این دو دسته آسان نیست. از لحاظ موطن از زبانهای مشرق ایران است.
چنین تقسیمی در زبانها و لهجههای امروزی ایران نیز صادق است، چنانکه فارسی و کردی و لری و بلوچی و لهجههای سواحل جنوبی خزر و لهجههای مرکزی و جنوبی ایران همه به دستۀ غربی تعلق دارند ولی پشتو (زبان محلی افغانستان) و یغنابی (بازماندۀ سغذی) و لهجههای ایرانی فلات پامیر و آسی (که مردم آن از مشرق به قفقاز کوچیدهاند) به دستۀ شرقی متعلقاند.
لهجههای کافری افغانستان دنبالۀ زبانی هستند که شاید حد فاصل میان زبانهای هندی و ایرانی بوده است و از این جهت با هر دو دسته وجوه مشترک دارد اما حقاً شباهت آنها با زبانهای هندی بیشتر است.
در زبانهای میانه بهطور کلی میتوان گفت که دستور زبان سادهتر شده و تصریف اسامی و صفات و ضمائر اگر از میان نرفته مختصر شده، و دستگاه مفصل افعال با وجوه و حالات و زمانهای متعدد به سادگی گراییده و به کار برددن حروف اضافه برای تعیین حالات مختلف اسم بیش از زبانهای کهن معمول گردیده و افعال مرکب رواج بیشتری یافتهاند.
دستۀ غربی در سیر بهسوی سادگی بیشتر پیش رفته: در پهلوی و پارتی عملاً اسامی صرف نمیشوند. (در کتیبههای پهلوی بعضی اسامی به y ختم میشوند. این y در پهلوی کتابی بهصورت w درآمده. گمان میرود که این حرف اثری از خواتیم اسامی در حالت متمم باشد.) تثنیه از میان رفته است. تشخیص مذکر و مؤنث نیز عملاً از رواج افتاده است.
در این دو زبان از مادههای اصلی فعل مادۀ مضارع که فعل امر و فعل التزامی نیز از آن ساخته میشود، باقی مانده. مانند ماضی و مشتقات آن. چنانکه در فارسی دری و غالب لهجههای کنونی ایران معمول است از صفت مفعولی ساخته میشود و این یکی از ممیزات مهم این زبانهاست. مثلا برای ادای معنی «من گفتم» در حقیقت عبارت «گفتۀ من» بهکار میرود. بدینگونه (در پهلوی):
به این ترتیب ضمیر ملکی در حقیقت جایگزین ضمیر فاعلی شده است. این طرز بنا کردن فعل ماضی یکی از موجباتی است که در نتیجۀ آن در بسیاری از لهجههای غربی ایران، و از جمله فارسی در ضمایر و صیغههای ملکی و اضافی اهمیت و تسلط یافته و ضمایر فاعلی و سایر ضمایر را از صحنۀ زبان رانده یا ضعیف کرده.
زبانهای دستۀ شرقی یعنی سغذی و سکایی و خوارزمی و آسی و پشتو و عدهای از لهجههای فلات پامیر در لغات و تغییرات صوتی و قواعد دستوری مشترکاتی دارند که آنها را از دستۀ غربی متمایز میسازد.
از جمله مشترکات دستوری میتوان نبودن کسرۀ اضافه یا نظیر آن را در زبانهای شرقی ذکر کرد. همچنین در ساختمان افعال میتوان مشترکاتی یافت، چنانکه در سغدی و خوارزمی صیغۀ ماضی را میتوان از مادۀ مضارع بنا کرد، برخلاف فارسی و پارتی که ماضی را همیشه از صفت مفعولی میگیرند. و نیز این دو زبان کلمۀ «کام» را برای بنای فعل آینده و بهعنوان معین بهکار میبرند و «داشتن» را برای ساختن افعال تام متعدی.
در اصوات نیز میتوان مشترکات عمومی یافت چنانکه عموماً حروف انسدادی آوایی در آغاز کلمات در زبانهای شرقی تبدیل به حروف سایشی میشوند.
منبع: «زبانها و لهجههای ایرانی» نوشتۀ احسان یارشاطر (دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال پنجم، مهر و دی ۱۳۳۶، شماره ۱ و ۲ (پیاپی ۱۷ و ۱۸))