فردای اقتصاد: بارنابی لشبروک، بومی بیرمنگام انگلستان، یک شرکت میزبان وبسایت راهاندازی کرد که تعداد کاربرانش به سرعت به هزاران کاربر افزایش یافت و به این ترتیب نیاز او به وقت گذاشتن بیشتر شد. او میگوید: «گاهی اوقات ۳۶ ساعت متوالی کار انجام میدادم. حتی پس از اینکه او تیم کوچکی را به خدمت گرفت هم این اتفاق افتاد.
لشبروک آن کسبوکار را در سال ۲۰۰۶ فروخت و بلافاصله سرمایهگذاری بعدی و فعلی خود به نام Time etc را راهاندازی کرد، کسبوکاری که کارشناسان مجازی مستقل را با مشاغل و افرادی که به خدمات آنها نیاز دارند، ارتباط میدهد.
در نخستین سالهای مدیریت، لشبروک عادات کاری قدیمیاش را با خود همراه کرد. او هر هفته ۱۰۰ ساعت یا بیشتر وقت میگذاشت و آنقدر کار میکرد که صبحها حتی برای بلندشدن از رختخواب مشکل داشت. اما تجارت در حال رشد نبود و چندین سال پس از این سبک زندگی، لشبروک دچار فرسودگی شغلی شده بود. او میگوید: همانطور که روزهایش را پشت سر میگذاشت، شروع به زیر سوال بردن کلیشهای کرد که مدتها شنیده بود: «اگر فقط سختتر کار کنید، آن اتفاق میافتد». او میگوید:"من مجبور شدم به همه اینها نگاه کنم و بگویم، اگر این اشتباه است، پس چه کنم؟"
لشبروک تصمیم گرفت آزمایشی را انجام دهد. او قصد داشت به جای اینکه ساعتهای بیشتری وقت بگذارد، به میزان قابل توجهی از کار خود کم کند. اکثر کارمندان او، در آن زمان حدود ۱۵ سال بود که تقریبا ۳۷ ساعت در هفته کار میکردند. او تصمیم گرفت ساعات کاری خود را به ۳۵ ساعت در هفته محدود کند. با بهبود سلامت روانی و عاطفی او، درآمد سالانه شرکتاش از ۱ میلیون دلار در سال ۲۰۱۱ به بیش از ۱۲ میلیون دلار در سال رسید. لشبروک در سال ۲۰۱۹ کتابی با عنوان "افسانه کار سخت" در مورد موفقیت خود نوشت. در این کتاب آمده است که چگونه او توانست ساعات کاری خود را کاهش دهد و کسبوکار خود را به طور قابلتوجهی رشد دهد.
"من باید خیلی گزینشی عمل میکردم."
در بررسی یک زندگی کاری جدید، لشبروک متوجه شد که اعمال نکردن محدودیت برای تعداد ساعات کار به این معنی است که «هیچ فوریتی وجود ندارد». او میگوید که من میتوانستم آنقدر کار انجام دهم که نیازی به انتخاب گزینشی در مورد کاری که انجام میدادم وجود نداشته باشد.»
اما آیا او تعداد باید ساعات کار در هفته را محدود میکرد؟ او میگوید: «به یکباره، من باید در مورد مکان گذراندن وقتم بسیار گزینشی عمل میکردم.» اکنون، او باید آن دسته از وظایفی را که واقعاً کسبوکار را به جلو میبرد، اولویتبندی میکرد. این تغییر یک چالش بود، اما یکی از تاکتیکهایی که او برای اولویتبندی استفاده کرد. ماتریسی به نام ماتریس آیزنهاور وجود دارد، یک گرافیک چهار ربعی که در آن هر بخش نشاندهنده سطحی از فوریت است. پرکردن آن، لشبروک را قادر میسازد تا ببیند کدام یک از فعالیتهای موجود در فهرست کارهایش برای حل مشکلات کسبوکار کلیدی هستند و کدامیک را میتواند به طور کامل حذف کند. او میگوید: «برای من، سختترین چیز یادگیری این بود که چیزهایی وجود داشتند که به آنها وابسته شده بودم» که لزوماً حیاتی هم نبودند. "من باید به خط زدن آنها عادت میکردم."
"من از تقویم گوگل به عنوان لیست کارهایم استفاده می کنم"
تاکتیک دیگری که کمک کرد قرار دادن فعالانه وظایف در تقویم بود. او میگوید: «من از Google Calendar بهعنوان فهرست کارهایم استفاده میکنم،» و اضافه میکند که «این به شما کمک میکند زمان را به وظایف اختصاص دهید، که فکر میکنم در تلاش برای انجام کارهای سنگین بسیار مهم است.» یک تقویم میتواند به شما کمک کند تا آن محدودیتها را در روز خود تجسم کنید و شما را مجبور کند که آن را فقط با مهمترین پروژههای خود پر کنید. او میگوید: «استفاده از تقویم همچنین به شما امکان میدهد تا انواع خاصی از وظایف را برای زمانی برنامهریزی کنید که احتمالاً در بهترین وضعیت فکری برای کار روی آنها هستید». برای مثال، لشبروک دوست دارد جلسات را برای صبح برنامهریزی کند، زیرا در آن زمان است که او پرانرژی است و دوست دارد با مردم تعامل داشته باشد، و زمان تمرکز را برای فعالیتهای خلاقانه در بعدازظهر میگذارد.
در نهایت، او میگوید: «من فکر میکنم خودآگاهی احتمالاً سلاح پنهان در کل بخش بهرهوری است. این موضوع به درک این مساله مربوط است که چگونه انواع وظایفی را که باید، انجام دهید، زمانی که برای انجام آنها مناسبتر هستید انتخاب کنیدو چگونه میتوانید روز خود را چنان تنظیم کنید تا آنها را به بهترین شکل انجام دهید.
منبع: سیانبیسی
نویسنده: گیلی مالینسکی
مترجم: شادی آذری حمیدیان