بخشهای مختلف ایران بهطور همزمان گرفتار ابرچالش محیط زیست هستند. درحالیکه بخشی از کشور غرق در سیلابهای ویرانگر است، بخشی دیگر به خاطر گرد و خاک قدرت نفسکشیدن ندارد و بخشی دیگر از خشکسالی رنج میبرد.
درحالیکه دیروز اخبار ناراحتکننده مربوط به خشک شدن دریاچه ارومیه و مرگ رود کشکان ناراحتمان کرد، امروز دیدن تصویرهای دردناک از تلفات و خرابیهای سیل در شهرهای مختلف اشکمان را درآورد و نمیدانیم فردا باید منتظر کدام فاجعه زیستمحیطی در کشور باشیم.
همه اینها نشاندهنده این است که سیاستمداران در سالهای گذشته به نشانههای بیماری محیط زیست ایران بیتوجهی کردهاند؛ درنتیجه امروز بخشهای زیادی از کشور برای یک زندگی عادی، غیر قابل سکونت شده است.
روایتها، داستانها و ادبیاتی که در زمینه سیل در کشور ما وجود دارد، نشان میدهد مردم ایران از گذشتههای دور با این پدیده ویرانگر مواجه بودهاند اما انتظار نمیرود مردم در عصر جدید، به همان اندازه از بلایای طبیعی خسران ببینند که مردمان قرن چهارم و پنجم میدیدند.
سیل پدیدهای طبیعی و جهانی است و هیچ کشوری موفق به متوقف کردن آن نشده اما کشورها با سیاستگذاری صحیح و حکمرانی خوب موفق شدهاند عوارض آن را به حداقل برسانند. پس در کشور ما این سیل نیست که غیر طبیعی است، تخریبهای گسترده سیل را باید غیر طبیعی دانست.
خرابیهای گسترده سیلابها یکی از نتایج بیتوجهی به حریم محیط زیست و همدستی دولتها و مردم در تاراج منابع طبیعی است. سیلابها حاصلجمع سهلانگاری دولتها و مردم، نسبت به عوامل بهوجود آورنده بحران آب، فرسایش خاک، گرد و غبار و... است.
سیلابها بدتر از حکمرانی غلط نیستند؛ با حکمرانی خوب میتوان از تهدیدهای سیل فرصت آفرید؛ اما حکمرانی بد باعث میشود سیلهای کوچک تبدیل به تهدیدهای بزرگ شوند. مهار سیل ممکن نیست اما حداقل کردن تخریبهای آن وظیفه دولتهاست.