فردای اقتصاد: در تاریخ باشکوه شرکتها اثر ویلیام مگنوسون، که از دوران روم باستان آغاز میشود، تا دوره رنسانس، عصر اکتشاف و قدرت سرمایهداری صنعتی آمریکا و سپس دره سیلیکون ادامه مییابد، هیچ اشارهای به ایلان ماسک نشده است. با این حال، خواندن آن روشن میکند که چرا این پیشگام خودروهای برقی، موشکهای شخصی و اکنون، از طریق توییتر، کنترلکننده بخشی از حوزه عمومی شده است و توجه همگان را به خود جلب میکند. برای بیش از ۲۰۰۰ سال، شرکتهایی مانند شرکت او برخی از بزرگترین دستاوردهای نوع بشر را تولید کردهاند. اما معمولاً خیرهکنندهترین شرکتها از حد مجاز عبور میکنند و ردپایی از پسماندها و بیاعتمادی اذهان عمومی را پشت سر خود بر جای میگذارند. بحث کتاب مذکور این است که شرکتهای خصوصی اغلب منافع عمومی را در ذهن دارند. از نگاه مگنوسون، آنها ارکستراتور دست نامرئی «ثروت ملل» آدام اسمیت هستند. افراد خودخواهی که صرفاً به دنبال اهداف خود هستند، با یکدیگر همکاری میکنند و این همکاری آنها به نفع کل جامعه است.
در بیشتر تاریخ شرکتها، خدمت به جامعه بخشی از منشور اهداف آنها بود. "پابلیکانی" یا مالیاتگیران رم، پیمانکارانی دولتی بودند که جادهها، معابد، قناتها و امثال این را میساختند، زنجیرههای تأمین را برای امپراتوری فراهم میکردند و اتباع آن را برای دریافت مالیات میدوشیدند. یک فصل از این کتاب، وظیفه تقریباً غیرقابل حلی را نشان میدهد که شرکت راهآهن یونیون پاسیفیک تحت فرمان کنگره برای پیوند آمریکا پس از جنگ داخلی با آن روبرو بود. این شرکت بلد نبود راهآهن بسازد، چه رسد به اینکه هزینه آن را بپردازد. کوتاهی در این زمینه نابخشودنی بود. و متفکران بر سر آن با یکدیگر درگیر بودند. هنگامی که یونیون پاسیفیک، از سمت غرب، و سنترال پاسیفیک، از سمت شرق، در یوتا در سال ۱۸۶۹ به هم رسیدند، موجی از هیجان ناشی از شهرنشینی و تجارت بین قارهای را به راه انداختند و شاعرانی از جمله والت ویتمن در حالوهوای ملی جشن گرفتار شدند.
با گذشت زمان، فرمانها از بین رفتهاند، اما شرکتها هنوز منافع عمومی را در ذهن دارند - در برخی موارد حداقل به اندازهای که برایشان سودآور باشد. هنری فورد میخواست خودروهای ارزانقیمتی بسازد که توسط کارگرانی با حقوق بالا ساخته میشدند. او زمانی گفت که شرکت خودروسازی فورد سازماندهی شده بود «تا جایی که میتوانیم، در همه جا، برای همه افراد درگیر، بهترین کار را ارایه کند.» جای دیگر این را هم افزوده بود که این هدف را بهجای کسب درآمد بیشتر، دنبال میکند. وقتی مارک زاکربرگ فیس بوک را راهاندازی کرد، بحث کسب سود در اولویتهای او کمرنگ بود. برای شروع، او خیلی بیشتر روی رشد متمرکز بود تا بتواند جلوههایی در شبکه ایجاد کند که همزمان با اینکه افراد بیشتری از سایت استفاده میکنند، سایت لذتبخشتر شود.
با این حال، به ناچار روحیه عمومی به سمت طمع بیش از حد، خود شیدایی یا سوء استفاده از قدرت - با پیامدهای سیاسی خطرناک - تنزل مییابد. جامعه رومی به سرکوب مردم بیگانه و دامن زدن به درگیری نظامی منتج شد. شرکت هند شرقی از سال ۱۶۰۰ تا ۱۸۷۴ آنقدر بزرگ شد که شکست نخورد. انحصارطلبان از یونیون پاسیفیک برای خفه کردن تجارت استفاده کردند. روش فورد در ارایه بهترین کار به کنترل وحشتناکی بر کارگرانش تبدیل شد – که در فیلم «دنیای جدید شجاع» آلدوس هاکسلی به نمایش درآمده است، که در آن تاریخها بر اساس «سال فورد ما» اندازهگیری میشوند. در فیس بوک تعامل به قیمت از بین رفتن حریم خصوصی تمام شده است. گاهی اوقات از بستر رسانههای اجتماعی برای دخالت در انتخابات و برهم زدن دموکراسی استفاده میشود.
مگنوسون میتواند در مورد نوع دوستی در کسب و کار بیش از حد صحبت کند. اما در داستان هشت شرکت که به خوبی درباره آنها تحقیق شده است، او درس های تجاری مفیدی نیز ارائه میکند. او بهعنوان یک استاد حقوق، به شیوایی توضیح میدهد که چگونه مسائلی مانند مشکلات مدیر-کارگزار ، قوانین مربوط به رقابت و حقوق محیطزیست و کار در طول تاریخ پدیدار شدهاند.
او از این موضوع نتیجهگیری معقولی میکند. نمی توان امیدوار بود که شرکتها منافع عمومی را برای مدت طولانی نسبت به هر چیز دیگری در اولویت قرار دهند. آنچه مردم میخواهند برای آنها بسیار پیچیده است. وقتی کسب و کارها وارد سیاست میشوند، نقش بزرگی در شکل دادن به آن پیدا میکنند. نویسنده این کتاب میگوید، با این حال، این باور که سودخواهی همیشه برای کل جامعه مفید خواهد بود نیز متأسفانه نادرست است.
منبع: اکونومیست
نویسنده: ویلیام مگنوسون
مترجم: شادی آذری حمیدیان