عربستان سعودی بزرگترین صادرکننده، سومین تولیدکننده و دومین دارنده ذخایر نفت جهان است. جغرافیای ویژه آن اما از اهمیت خطوط لوله نفتی بیرونی برای صادرات نفت کاسته است زیرا در میان شبهجزیرهای در حاشیه ترانزیت زمینی اوراسیا جای گرفته است. مهمتر اینکه، همسایگانش بینیاز از نفت هستند و بازارهای بزرگ مصرف در فاصلهای دور از این کشور قرار دارند. در نتیجه، سعودی نمیتواند مانند برخی دیگر از کشورهای نفتخیز، همچون روسیه، از شبکه لولهای انرژی زمینی سود جوید و بازیگر مهمی در شبکه نوین کریدورهای منطقهای گردد.
جای شگفتی نیست که شبکه نفتکشها، نه شبکه لولهها، یگانه ابزار صادرات باثبات نفت عربستان است. دریا در ظاهر بستر صادرات نفت را هموار ساخته، با این حال، دریا همزمان عربستان را نفرین کردهاست! چرا؟ اگرچه اینکه عربستان سعودی از سواحل دریایی طولانی برخوردار است اما از «تنگنای ژئوپلتیک گلوگاه» در رنج است. نقشه ذیل این تناقض را نشان میدهد.
سه گلوگاه مهمِ تجارت جهان گرداگرد عربستان سعودی هستند، همگی اما توسط رقبای بالفعل و بالقوه ریاض کنترل میشوند: تنگه هرمز توسط تهران، کانال سوئز توسط قاهره و تنگه بابالمندب توسط حوثیها در صنعا. حتی خلیج عقبه و خط لوله رِد-مِد (Red_Med) که کانال سوئز را دور میزند و دریای سرخ را به دریای مدیترانه متصل میکند نیز توسط تلآویو کنترل میشود.
اگر عراق همواره به دلیل ساحل کوتاه ۸۲ کیلومتری خود در خلیجفارس بصورت مستقیم از «تنگنای ژئوپلتیک» در رنج بوده، عربستان به دلیل آسیبپذیری گلوگاههای سهگانه خود، به صورت غیرمستقیم دچار این تنگناست. جای شگفتی نیست که ریاض برای خروج از این تنگنا همواره چشم به تداوم اتحاد استراتژیک با نیرومندترین قدرت دریایی دوختهاست: آمریکا.
از این رو، کوتهنگرانه است که میانجیگری چین در رابطه ایران و عربستان سعودی را برابر با افول آمریکا دانست. باید چیرگی منطق ژئوپلتیک را دریافت: «بنیان امنیت ملی سعودی بر اتحاد استراتژیک با آمریکا استوار است؛ تا آنگاه که هژمونی دریایی آمریکا به چالش کشیده نشده و عربستان نفت داشتهباشد، این اتحاد ادامه خواهد داشت.»
ریاض اما خواهان نزدیکی، و نه لزوما اتحاد استراتژیک، با چین است. اژدهای سرخِ تشنه انرژی، سودای درهمشکستن استراتژی چرخش به سوی آسیای (Pivot to Asia) واشنگتن را دارد. این استراتژی در سال ۲۰۱۱ از سوی باراک اوباما مطرح شد تا بتواند پکن را در دریای چین جنوبی و اقیانوسهای آرام و هند مهار کند.
چین برای نابودی محاصره دریایی اما از استراتژی پیش بسوی غرب (Marching Westward) سود جُست. وانگ جیسی، معمار این استراتژی ژئوپلتیک محور، برآن بود که با دسترسی زمینی به غرب، محاصره دریایی چین را برهمزده و معمای مالاکا (Malacca Dilemma) را حل کند. بیش از ۸۰ درصد انرژی مورد نیاز چین از تنگه مالاکا گذر کرده و رهبران پکن همواره نسبت به بستهشدن این گلوگاه توسط رقیب آمریکایی خود در بزنگاه تاریخی نگران بودهاند.
همین استراتژی ژئوپلتیکی بود که یکسال بعد سویه ژئواکونومیک پیدا کرد و راه_ابریشم نوین یا ابتکار کمربند و جاده (BRI) از سوی شی جین پینگ، رییسجمهوری چین بنانهاده شد. شی در دو سخنرانی خود در آلماتی و جاکارتا در سپتامبر و اکتبر ۲۰۱۳ از کریدورهای زمینی (کمربند) و مسیر دریایی (جاده) رونمایی کردهبود. با تهاجم روسیه به اوکراین، یکی از مهمترین کریدورهای زمینی یعنی مسیر چین-قزاقستان-روسیه-اروپا تحت عنوان «پل اوراسیایی جدید» عملا از بین رفت. با بسته شدن این مسیر و همزمان فشار آمریکا به چین در حوزه ایندوپاسفیک و به ویژه تایوان، توجه پکن به غرب آسیا تشدید شد. از این رو، خاورمیانه در آستانه جنگ کریدوری و رقابت زیرساختی قرار گرفتهاست.
رقابت جهانی آمریکا با حریف تازه خود بر چیدمان قدرت در خاورمیانه، سرریز داشتهاست. در واقع، آمریکا سودای کشاندن چین به رقابت نظامی در حوزه ژئواستراتژیک را داشته زیرا در این حوزه برتری نسبی دارد، چین اما میکوشد رقابت را در حوزه اقتصادی محدود کند. با ورود چین به متن منازعات سیاسی-نظامی غرب آسیا و بهرهبرداری اقتصادی-تکنولوژیک در این منطقه، آمریکا میتواند بر دو جبهه دونباس و تایوان تمرکز کند. واشنگتن اما نمیخواهد به چین سواری مجانی دهد.
اکنون پرسش مهمی برای سیاستگذاران کنونی آمریکا شکل گرفته است: چرا واشنگتن هزینه امنیت منطقه را دهد ولی چین از آن منتفع شود؟ پس پکن نیز باید هزینه کند.
چین نیز خواهان رقابت نظامی با آمریکا نیست. از این رو، ورود کنترلشده چین به منطقه در راستای نظم پیشین بوده، نه بر خلاف آن. این نظم بر دو ستون صلح ابراهیم و مهار ایران هستهای استوار است. به نظر میرسد که شی در دیدار با بایدن در «بالی» این نظم را در ازای موافقت با «سیاست چین واحد» پذیرفت. سیاست چین واحد، سیاست رسمی آمریکا است که از زمان ریچارد نیکسون، جمهوری خلق چین را به عنوان تنها دولت قانونی چین به رسمیت شناخت و موضع چین را تأیید میکند که تایوان بخشی از چین است. بنابراین، ایالات متحده روابط رسمی با جمهوری خلق چین دارد و بهطور همزمان روابط غیررسمی خود را با تایوان حفظ کردهاست.
سعودی اما خواهان حذف ایران از منطقه و جهان اسلام است زیرا ایران خطری وجودی برای جایگاه این کشور در خلیجفارس و جهان اسلام است. گو اینکه توافق با ایران فرصتی برای ریاض برای مهار حوثیها و پیگیری پروژه بلندپروازانه چشمانداز ۲۰۳۰ بن سلمان را میدهد، اما این توافق برای مدیریت تنشهای دوجانبه است تا بازنگری بنیادین در روابط با ایران.
آیا ایران از روندهای شکلگرفته در منطقه و جهان آگاه است؟ آیا نیات و خواستههای و پنهان در پسِ این تصمیمات و اقدامات را دریافتهاست؟ در کنار تلاش برای آگاهی از روندها و نیات، بر سیاستگذاران کنونی لازم است که درک کنند که سیاستخارجی کشور،چه تنش زدایی با همسایگان چه ادامه تنش با غرب، باید در راستای استراتژی برای بازسازی اقتصادی و بازآرایی سیاسی در ایران و پیرامون آن باشد.
تبادل نظر