دو رقیب جدی: یکی فضای تیره و خیلی علمی؛ یکی فضای صورتی باربی و کمدی. اولی راجع به سازنده اولین بمب اتم دنیاست و دومی در خصوص محبوبترین عروسک دنیا است، عروسکی که طبق یک برآورد از ۱۹۵۹ یک میلیارد دلار فروش داشته است. یکی از تولیدکنندگان فیلم باربی میگوید «باربی حتی از کوکاکولا در دنیا شناختهشدهتر است و به راحتی میتوان حدس زد که این کار پرفروشی خواهد بود.»
در مقابل «اوپنهایمر» یک فضای کاملا جدی و علمی را به مخاطب ارائه میکند؛ آن هم در مورد موضوعی که (ساخت بمب اتم) دغدغه افراد زیادی نیست. از این رو شاید طبیعی به نظر برسد که فروش این فیلم نصف باشد. پیشتر هم در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ فیلمهایی راجع به بمب اتم ساخته شد که موفق نبودند.
اما در فضای عمومی یک سوال مطرح است؛ انتخاب بین «واقعگرایی» هست یا «فرار کردن». در شرایطی که جنگ در اروپا ادامه دارد و تسلیحات هستهای در حال گسترش هستند، اکران یک فیلم راجع به بمب اتم خیلی واقعگرایانه است. کریستوفر نولان، کارگردان اوپنهایمر نیز میگوید «برخی مردم صحنه سینما را در حالی ترک میکنند که حالشان خراب است و نمیتوانند صحبت کنند».
در مقابل، فیلم باربی را داریم که کمدی، بسیار سرگرمکننده و به اصطلاح «فان» است. تاریخ هم نشان داده، مردم «فرار کردن» را به انتخاب واقعیت ترجیح میدهند. مثلا در دوره «رکود بزرگ» فیلمهای موزیکال یا حماسی تاریخی، جذابتر بودند. در دوره جنگ دوم هم همین روند را شاهد بودیم. مثلا از فیلمی همانند «کازابلانکا» که بیشتر فضای رمانتیک جنگ رو نشان داده بود، استقبال بیشتری به عمل آمد تا فیلمهایی که سعی داشتند واقعیتهای تلخ جنگ را به مخاطب نشان دهند.
یک تاریخدان در این خصوص میگوید در دوران دشواری اقتصادی، جنگ و پوپولیسم، مردم تمایل کمتری به دیدن فیلم جدی داشته و کمدیها همیشه بهتر از فیلمهای عادی جواب میدهند. در واقع مردم دوست دارند چند ساعتی از مسائل و دغدغههای بزرگ رها باشند تا اینکه دوباره به یک مساله جدی فکر کنند.
مهمترین مقالات اکونومیست را هر روز در «رادیو فردای اقتصاد» بشنوید:
تبادل نظر