۱ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۹:۰۰

کدام روش سرمایه‌گذاری بیشتر سود می‌سازد؟ اینکه هر روز خرید و فروش کنیم یا اینکه هر چه خریدیم تا چندین سال نفروشیم؟ اصلا پول خود را در کدام بازار ببریم یا نبریم؟ وقتی همه میخرند، ما هم بخریم یا بفروشیم؟ اینها سوالاتی است که برای آن‌ها لزوما جواب واحدی وجود ندارد و به «فلسفه سرمایه‌گذاری» باز می‌گردد.

فردای اقتصاد: فلسفه سرمایه‌گذاری مجموعه‌ای از باورها و اصول است که فرآیند تصمیم‌گیری یک سرمایه‌گذار را تعیین می‌کند. در واقع بر اساس اهدافی که از سرمایه‌گذاری دارید، میزان ریسک‌پذیری، انتظارات و افق زمانی، استراتژی و استایل سرمایه‌گذاری شما متفاوت است. شاید بتوان ۶ نوع استراتژی یا فلسفه سرمایه‌گذاری تعریف کرد:

اول، سرمایه‌گذاری ارزشی (value investing): طرفداران این فلسفه، سهامی را خریداری می‌کنند که به نظر شما از نظر بنیادی زیر قیمت واقعی هستند، به این امید که در آینده نسبتا طولانی قرار است سود معناداری کنند.

دوم، تحلیل بنیادی: یک سرمایه‌گذار بنیادی همیشه مشغول صورت‌های مالی شرکت‌هاست و در حال تخمین سودآوری آن‌ها در آینده‌ است. در این روش شما به اخبار لحظه‌ای و هیجانات بازار کاری ندارید و صرفا بر اساس ارزش‌های واقعی و معیارهای تحلیلی خرید یا فروش انجام می‌دهید.

سوم، سرمایه‌گذاری رشدی (growth investing): این دسته از سرمایه‌گذارها دنبال شرکت‌ها یا دارایی‌هایی می‌روند که در حال توسعه و رشد باشند. عموما شرکت‌های تکنولوژی‌محور، کوچک‌تر و شاید جوان‌تر مطلوب سرمایه‌گذارهای رشدی هستند. شرکت‌هایی که می‌توانند سودهای بزرگی را در آینده به همراه بیاورند، البته که در این روش، ریسک نابودی سرمایه هم بالاست.

چهارم، تحلیل تکنیکال: تکنیکالیست‌ها بر اساس داده‌های قبلی بازار، الگوهایی را پیدا می‌کنند که آینده را پیش‌بینی کند؛ این گروه که بعضا به آن‌ها چارتیست هم گفته می‌شود به طور خلاصه باور دارند همه چیز خود را در قیمت نشان می‌دهد و چون رفتار آدم‌ها در بازارها تکرارپذیر است، من بر اساس الگوهای قبلی می‌توانم روند آینده را پیش‌بینی کنم.

پنجم، سرمایه‌گذاری با مسئولیت اجتماعی (SRI): طرفداران این فلسفه، فقط روی شرکت‌هایی متمرکز می‌شوند که نسبت به جامعه و محیط زیست احساس مسئولیت بالایی دارند و برای آن هزینه می‌کنند. بعضی اوقات به این فلسفه ESG هم گفته می‌شود.

ششم، سرمایه‌گذاری خلاف جهت (contrarian investing): همانطوری که از اسم این روش سرمایه‌گذاری پیداست، سرمایه‌گذارها کاملا خلاف جهت آب حرکت می‌کنند. آن‌ها معتقدند بازار عموما در اوج و فرود اشتباه می‌کنند؛ بنابراین، وقتی روند صعودی تند و تیز در بازار مشاهده می‌کنند، معتقدند بهتر است فروشنده باشیم و زمانی که افت شدیدی را تجربه می‌کنیم، بخریم.

مهم نیست که چه فلسفه‌ای را با شخصیت خودتان بیشتر هماهنگ می‌دانید؛ اکثر سرمایه‌گذارهایی که در بلندمدت موفق شدند، هرچند اصلاحاتی در استراتژی سرمایه‌گذاری خود انجام می‌دهند، اما هرگز با تغییر شرایط بازار آن فلسفه را رها نمی‌کنند.

برای درک بهتر شاید بد نباشد چند چهره مشهور با فلسفه‌های سرمایه‌گذاری متفاوت را بشناسیم. احتمالا اسم وارن بافت را شنیده‌اید. شخصیتی که پرچم‌دار فلسفه سرمایه‌گذاری ارزشی تحت تاثیر استاد خود آقای بنیامین گراهام در دانشگاه کلمبیاست. بافت دارای نگاه خیلی بلندمدتی است و البته الگوی سرمایه‌گذاری وی نیز با طرفدارهای سرمایه‌گذاری با مسئولیت اجتماعی هماهنگ است، چون همیشه از اینکه پول خود را در شرکت‌های نظامی یا قمار سرمایه‌گذاری کند، پرهیز کرده است.

جورج سوروس دیگر سرمایه‌گذار مشهور آمریکایی است که بیشتر به خاطر معاملات کوتاه‌مدت معروف است. او عموما یک پول هنگفت با اهرم بالا را در یک جهت خاص بازار سرمایه‌گذاری می‌کند و ناگهان سودهای بزرگی کسب می‌کند. جورج سوروس یک مثال خیلی خاص بین سرمایه‌گذارهای موفق است که از شهود و غریزه ذهنی‌اش در تصمیمات مالی زیاد استفاده کرده است.

جان پالسون (John Paulson) یک مدیر دارایی است که به خاطر حرکت خلاف جهت در بحران مسکن آمریکا شهرت بالایی پیدا کرد. شرکت پالسون در بحران مالی ۲۰۰۸ حدود ۱۵ میلیارد دلار سود کرد؛ زمانی که همه برای خرید اوراق با پشتوانه رهنی یا MBS سرودست می‌شکاندند، او خلاف جریان آب شنا کرد و سرمایه‌گذاری بزرگی در جهت افت ارزش این اوراق انجام داد.

برچسب‌ها

تبادل نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha