۲۳ دی ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۰
زن بودن در «سیا» چگونه است؟

قسمت اول/روایت «والری پلیم» افسر اطلاعاتی بازنشسته در مورد «تاریخ مخفی» زنان در آژانس اطلاعاتی آمریکا

در سال 2003، مقامات ارشد کاخ سفید، من را به عنوان یکی از ماموران مخفی «سیا» معرفی کردند. آن‌ها هویت من را پس از آن فاش کردند که همسر وقت من، «جو ویلسون»، سفیر ایالات متحده، متنی منتشر کرد که در آن اظهار می‌داشت که دولت جورج دبلیو بوش (در مورد تهدید عراق در قبال آمریکا) دروغ گفته است. من مدت زمان زیادی حدود یک را در دهه را برای تسکین این آسیب روانی بزرگ صرف کرده‌ام. این اتفاق، اندوخته‌هایم را به خطر انداخت، به حرفه مخفیانه‌ام پایان داد و خانواده‌ام را به شدت متزلزل کرد. حتی وقایعی که خیلی بعدتر اتفاق افتاد، مرا به آن دوره تاریخی پرتاب می‌کرد؛ مانند عفو «اسکوتر لیبی»، رئیس دفتر «دیک چنی» (معاون سابق رئیس جمهور آمریکا در سال 2018) که به دلیل دروغ گفتن به FBI و همچنین شهادت دروغ در جریان تحقیقات در مورد این افشاگری محکوم شده بود اما توسط دونالد ترامپ بخشیده شد.

در آن سال‌ها، من را دروغگو، خائن و - به قول یکی از نمایندگان جمهوری‌خواه کنگره - «خود بزرگ‌بین» نامیدند. با این حال، وقتی کتاب جدید «لیزا موندی» روزنامه‌نگار، با عنوان «خواهرخواندگی: تاریخ مخفی زنان در سیا» را خواندم، خاطرات ناراحت‌کننده‌ای به ذهنم خطور کرد که از زمان جاسوسی به این سو، دیگر با آن‌ها دست و پنجه نرم نکرده بودم. کتاب در حدی مرا تحت تأثیر قرار داد که انتظارش را نداشتم. متوجه‌شدم که بیشتر فشار و خسارتی که به من و همکاران زنم از سال‌ها کار در دنیای مردانه وارد شده بود را سرکوب کرده‌ام.

زمانی که کودک بودم، دولت ایالات متحده قانونی را تصویب کرد که «تبعیض جنسیتی» را در هر مدرسه‌ای که بودجه فدرال دریافت می‌کرد ممنوع اعلام می‌نمود. زمانی که نوجوان شدم، دبیرستان فیلادلفیا در حومه شهر، تیم‌های ورزشی مختلفی داشت که برخی از آن‌ها به اندازه تیم‌های پسران قوی بودند. من خوش‌شانس بودم که والدینی داشتم که هرگز جوری رفتار نکردند که جنسیت من تعیین‌کند که چه کاری می‌توانم دنبال کنم. در واقع، پدرم می‌گفت که «می‌توانی هر کاری که دلم می‌خواهد انجام دهی، اگر ذهنت را روی آن متمرکز کنی». حتی سال‌های دانشجویی من، در غفلت از تبعیض جنسی ریشه‌دار در جامعه ایالات متحده گذشت. سپس به عنوان یک زن جوان به سازمان سیا پیوستم. ناگهان برایم آشکار شد که دنیای واقعی، بر اساس مجموعه‌ای متفاوت از اصول عمل می‌کند. سازمان سیا که من در اوج جنگ سرد وارد آن شدم، دنیایی کاملا مردانه بود. این آژانس به تازگی شروع به استخدام زنان در عملیات‌های اطلاعاتی کرده بود (نه مثل سابق صرفا در پست‌های منشی و سایر نقش‌های پشتیبانی). با این وجود، هنوز هم شبکه گسترده‌ای از افسران مرد در رده‌های اصلی فرماندهی قرار دارند. درست از زمانی که آموزش‌های سخت را برای تبدیل‌شدن به یک افسر عملیات میدانی شروع کردم، همزمان به دقت زنانی که پیشتر در سیا مشغول فعالیت شده بودند را زیر نظر داشتم. این زنان باسابقه - که هیچ یک از آن‌ها در رده‌های بالای مدیریتی قرار نداشتند – اغلب تمایل داشتند مجرد، بی فرزند، گاهی اوقات تلخ و بد اخلاق و سرسخت مثل میخ باشند. حتی در آن دوره متوجه شدم که موفقیت‌های من، وامدار پیش‌آهنگی‌های آنان بوده است. با این وجود اما به خوبی می‌دانستم که نمی‌خواهم شبیه آن‌ها شوم. مدام این پرسش در ذهنم می‌گذشت که «آیا من نمی‌توانم افسر موفقی باشم در حالی که خانواده هم تشکیل بدهم؟»

از سوی دیگر، مسائلی مانند «آزار جنسی» و «تبعیض جنسیتی»، به‌ویژه «خرده‌پرخاشگری» و «سوگیری‌های ناخودآگاه» برای گروه کوچک زنان همکار من به عنوان افسران عملیاتی، هیچ معنایی نداشت. ما به سادگی مجبور بودیم زن‌ستیزیِ گاه و بی‌گاهی را که توسط مردان آلفای همکارمان صورت می‌گرفت، بپذیریم. این اتفاقات گاهی صریح بود: رئیس سازمان در اولین مأموریت آفریقایی دوستم به او گفته بود که «باید به خانه برود، ازدواج کند و بچه‌دار شود و اصلا چه غلطی وسط این عملیات می‌کند؟». اما این زن‌ستیزی در موارد دیگر، تلویحی بود: مثلا ترفیع‌ها عمدتا به مردان جوان (که نسبت به همکاران زنی که به همان اندازه در اداره و کارهای حساس موفق بودند) تعلق می‌گرفت.

کمک‌های جاسوسان زن به سیا – و موانعی که با آن‌ها روبه‌رو بودند – کانون توجه کتاب عمیق و خواندنی «موندی» است. کتاب «خواهرخواندگی» با ارائه خلاصه‌ای از سرگذشت زنانی که در طول جنگ جهانی دوم وارد سرویس‌های اطلاعاتی ایالات متحده شده‌اند، شروع آرامی دارد. هزاران زن به سوی فرصت‌های شغلی که جنگ در «دفتر خدمات استراتژیک آمریکا» (که پیش از تاسیس سیا وظیفه جمع‌آوری اطلاعات را بر عهده داشت) هجوم آوردند، زیرا مردان توسط ماشین غول‌پیکر جنگ به جبهه‌های نبرد کشیده می‌شدند. این کارمندان، جزو اولین زنان در تاریخ ایالات متحده بودند که به طور رسمی در فعالیت‌های اطلاعاتی استخدام می‌شدند. همانطور که موندی نقل می‌کند، در آغاز به این افراد تازه‌کار دستور داده شد که گزارش‌های خود را تنها به یک ساختمان بسیار ساده و معمولی در محله «فاگی باتم» واشنگتن ارائه دهند. به مردان نیز دستور داده شد تا قبل از انجام مصاحبه، نقش ارتشی‌های بازگشته از جنگ خسته و فرسوده‌ای را بازی کنند که از طبقه اجتماعی، شغل یا درجه نظامی خاص محروم شده‌اند. همزمان، زنان را به اتاق دیگری بردند و از آن‌ها خواستند کت و کلاه خود را در بیاورند. موندی می‌نویسد از آنجایی که آن‌ها زن بودند، «تصور می‌شد که نیازی به برابری بیشتر نباشد.»

منبع: مجله فارن پالیسی

تبادل نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha