برای تعیین قیمت درست یک دارایی، روشهای مختلفی وجود دارد. اما یکی از تئوریهای بسیار رایج «بازگشت به میانگین» است. طبق این تئوری، قیمتها در بلندمدت حول یک مقدار تقریبا ثابت نوسان میکنند؛ بنابراین، هر وقت از این میانگین بالاتر باشند یعنی گرانند و هرگاه پایین آن باشند یعنی ارزانند.
فردای اقتصاد: سرمایهگذارها همیشه دنبال قیمت تعادلی یا ارزش ذاتی هستند، خیلی ساده میخواهند بدانند سهام یا دارایی که دارند ارزان است یا گران. برای تعیین قیمت درست یک دارایی، روشهای مختلفی وجود دارد. اما یکی از تئوریهای بسیار رایج «بازگشت به میانگین» است. طبق این تئوری، قیمتها در بلندمدت حول یک مقدار تقریبا ثابت نوسان میکنند؛ بنابراین، هر وقت از این میانگین بالاتر باشند یعنی گرانند و هرگاه پایین آن باشند یعنی ارزانند.
اما میانگین بلندمدت که مبنای ارزشگذاری است چطور محاسبه میشود؟ نکته اول و بسیار مهم آن است که هر چه دادههای بیشتری یا به اصطلاح زمان طولانیتری برای بررسی داشته باشیم، به میانگین دقیقتر و قابل اتکاتری میرسیم. نکته دوم آنکه باید عواملی که باعث میشوند قیمت یک دارایی به صورت اسمی تغییر کرده باشد را هنگام محاسبه میانگین خارج کنیم. مثلا فرض کنید نرخ دلار اکنون حوالی ۵۰ هزار تومان است و میانگین ۱۰ ساله نرخ اسمی ارز حدود ۱۶ هزار تومان است. حال کسی که دلار خریده به این نتیجه میرسد که دلار نسبت به میانگین خود خیلی بالاست و گران است. حال آنکه اگر نرخ دلار را به صورت واقعی با حذف اثر تورم محاسبه کند، میانگین ۱۰ ساله به عدد ۴۳ هزار تومان میرسد که لزوما نمیگوید دلار خیلی حبابی است.
یکی از دلایلی که فعالان حرفهای بازارها، قیمت برخی داراییها مثل ملک را به دلار تبدیل میکنند و با میانگین بلندمدت آن مقایسه میکنند همین حذف اثر تورم ریال است. مثلا میگویند قیمت هر متر مربع مسکن تهران بین ۱۰۰۰ تا ۱۱۰۰ دلار بوده و حالا که به ۱۴۰۰ دلار رسیده، یعنی حبابی است. این برگرفته از تئوری بازگشت به میانگین است با لحاظ اینکه میانگینی را انتخاب کردیم که متاثر از تورم و قیمتهای اسمی نیست.
ممکن است غیر از تورم مباحث دیگری نیز موثر باشند. مثلا سکه طلا را در نظر بگیرید اگر شما اثر تورم را از آن حذف کنید، کافی نیست؛ ممکن است تغییرات قیمت جهانی طلا باعث شده باشد تا قیمت سکه از میانگین تاریخی خود فاصله بگیرد. پس برای محاسبه میانگین قیمتی که مبنای ارزشگذاری است باید ملاحظات متعددی را مد نظر قرار داد.
هرچند ممکن است اشکالاتی به این تئوری وارد شود، اما سادگی بیان و کاربردهای فراوان آن باعث ارجاع بسیاری از فعالان کارشناسان به این مباحث شده است. حتی در مباحث حرفهای معاملهگری نیز بسیاری از شاخصهای تکنیکال مانند میانگین متحرک، باندهای بولینگر، شاخصهای RSI و مکدی (MACD) بر مبنای تئوری بازگشت به میانگین تعریف شدهاند که برای معاملهگران اهمیت بالایی دارند.
شما چقدر این تئوری را قبول دارید؟