روش گام به گام در تحلیل پدیدههای اقتصادی یکی از بزرگترین تفاوتهای علم اقتصاد با علوم طبیعی به مانند شیمی است. ما به سادگی نمیتوانیم به اندازه گیریها و شاخصها برای فهم پدیدههای اجتماعی تکیه کنیم.
ما به سادگی نمیتوانیم برای درک پدیدههای اجتماعی به مشاهده و اندازهگیری بسنده کنیم و همچنین نمیتوانیم بر تجزیه و تحلیل آمارها یا دادههای کلان تکیه کنیم. لازم است به اقتصاد به مثابه یک فرآیند (یک سیستم تطبیقی پیچیده در حال تکامل) نگریست و منطق گام به گام طی کرد تا فرآیندها و اثرات واقعی پدیدههای مختلف در طول زمان آشکار شوند.
یک نظریه در علوم اجتماعی نقش و معنای خاصی دارد که با یک نظریه در علوم طبیعی متفاوت است. نظریه مقدم بر مشاهده است و به ما این امکان را میدهد در آنچه میبینیم معنا پیدا کنیم. تئوری چارچوبی را در اختیار ما قرار میدهد تا آنچه را که میبینیم با کشف فرآیندهای زیربنایی درک کنیم، اما نمیتوان از آن برای پیشبینی نتایج دقیق استفاده کرد.
برای انجام پیشبینیهایی مانند علوم طبیعی، باید ارزشهای ذهنی واقعی افراد را بدانیم، ببینیم آنها چه میبینند و چگونه موقعیت خود را درک میکنند. اما هیچ کدام از اینها در اختیار ما به عنوان ناظر نیست و این کار غیر ممکن است. برای پیشبینی دقیق باید از آنچه در ذهن میلیونها انسان در هر لحظه میگذرد با خبر باشیم. در علوم انسانی مجموعه عوامل فراوانی در شکلگیری یک پدیده تاثیرگذار هستند و پیدا کردن و سنجش تمامی این عوامل غیرممکن است.
در نتیجه روش علوم اجتماعی، متفاوت از علوم طبیعی است. نظریه شامل آن چیزی است که منطقاً میتوان از کنش انسانی استخراج کرد. تبیین ما از همه پدیدههای اجتماعی بر اساس درک ما از معنای کنش است. به هر حال، همه پدیده های اجتماعی این وجه مشترک دارند: آنها نتیجه کنش مردم هستند.
این بدان معناست که تئوری در علوم اجتماعی از نظر دامنه محدودتر از نظریه در علوم طبیعی است، اما از اعتبار بالاتری برخوردار است: نظریهای که از کنش منطق گام به گام کنش استخراج شود، دیگر از مرحله فرضیه گذشته و یک نظریه است.