۲۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۰

«چگونه درباره اقتصاد فکر کنیم» پر بایلند/ مترجم: مانی بشرزاد

فردای اقتصاد: هدف علم اقتصاد این است که بفهمد یک اقتصاد، در ساختارهای محتلف چگونه کار می‌کند: ماهیت و عملکرد فرآیندی که در آن افرادی به مانند من و شما که خودشان تصمیم‌گیری می‌کنند، عمل می‌کنند و هر طور که صلاح می‌دانند با یکدیگر تعامل می‌کنند. اقتصاد هم فاقد برنامه کلی و هم برنامه‌ریز مرکزی است. اقتصاد هدف کلی ندارد و فقط آن چیزی است که از کنش تمامی بازیگران آن پدید می‌آید. اقتصاد هدف ندارد اما علم اقتصاد هدفی بزرگ دارد که آن فهم سازوکار اقتصاد است. هر چند یک اقتصاد به طور کلی از خود هدفی ندارد اما افراد هدف دارند. آنها نیازها و خواسته‌هایی دارند که با روش و ابزارهای مختلف برای تحقق آن تلاش می‌کنند. برخی از منابع را طبیعت فراهم می‌کند، اما تولید بیشتر آن‌ها مستلزم تلاش و کار انسانی هست. کالاها و خدماتی هستند که خواسته‌هایی که ما داریم را برآورده می‌کنند. تولید هسته اصلی اقتصاد است. تامین هرچه بیشتر وسایل و روش‌هایی ممکن برای رسیدن هر چه بیشتر خواسته‌هایی است که آن را ارزشمند می‌دانیم. 

چالش اقتصادی

تولید یک چالش است و فقط مربوط به منابعی که داریم نیست. هیچ رابطه ثابتی بین ورودی و خروجی وجود ندارد. اغلب اوقات ورودی‌های بیشتر می‌توانند خروجی‌های بیشتری تولید کنند، اما در بعضی موارد اینگونه نیست ولی با نوآوری‌ها، خروجی بیشتری به ازای هر ورودی دریافت می‌کنیم  و بهره‌وری را افزایش می‌دهیم.

ارزش 

 زمانی که ما در مورد ارزش خروجی صحبت می‌کنیم و نه فقط کمیت، این نکته اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. ارزش‌گذاری هرگز اتوماتیک نیست. می‌توان از منابع زیادی برای تولید چیزی استفاده کرد که کاملاً بی‌ارزش به نظر می‌رسد. اگر من یک نقاشی بکشم، صرف نظر از تلاش و زمانی که صرف آن کنم، نتیجه مورد انتظار ارزش کمی خواهد داشت. همان بوم و رنگ استفاده شده توسط ونسان ون گوگ چیزی با ارزش بسیار بالاتر را خلق می‌کند. با گذاشتن امضای او بر روی نقاشی من، ارزش نقاشی من افزایش می‌یابد. اما امضای من روی نقاشی او ارزش آن را کاهش می‌داد. تنها رابطه دائمی که می‌توانیم میان ورودی‌ها و خروجی‌ها داشته باشیم این است که برای داشتن خروجی نیازمند ورودی هستیم و کالایی از هیچ ساخته نمی‌شود.

 
پیشرفت بزرگ ما در قرن‌های اخیر

تولید به خودی خود یک چالش نیست، چالش اصلی تولید بهینه و اقتصادی است. این در مورد مسئله‌ای است که به وجود می‌آید زیرا ما منابع محدودی داریم. به عبارت دیگر، منابع کمیاب هستند. بنابراین ما مجبوریم بفهمیم چگونه می‌توان از منابع ما برای تولید بهترین نتیجه ممکن (از نظر ارزشی) استفاده کرد. ما به طور فزاینده‌ای در کشف این موضوع، به ویژه در چند قرن اخیر، خوب شده‌ایم. برای هزاران سال، ما پیشرفت بسیار کمی داشتیم، اما ناگهان، با آنچه صنعتی شدن نامیده می‌شود، کشورها شروع به رهایی از فقر از طریق پیشرفت در تولید کردند. توجه  اندیشمندان به علم اقتصاد همزمان با این توسعه است. به همین دلیل نام اثر تاریخی آدام اسمیت تحقیق در مورد ماهیت و علل ثروت ملل است. این عنوان به دو بعد ثروت ملی که هنوز هسته اصلی اقتصاد هستند، توجه می‌کند: ماهیت ثروت و علل آن. ماهیت ثروت به این اشاره دارد که چگونه باید آن را درک کنیم، شامل چه چیزی می‌شود و چگونه اقتصاد به عنوان یک ساختار با نظریه ارزش به مثابه رضایت شخصی ارتباط دارد. علل ثروت به خاستگاه‌ها و فرآیندهای خاصی اشاره دارد که این شکوفایی را پدید آورده است. اگر آن عوامل را به درستی درک کنیم، می‌توانیم مردم را از فقر بیرون بیاوریم و جامعه‌ای مرفه‌تر بسازیم.