فردای اقتصاد: واسطههای مالی باکیفیت از ملزومات مهم توسعه هستند اما به راحتی در یک اقتصاد به وجود نمیآیند. در واقع دلایل مختلفی وجود دارد که باعث شده در بسیاری از اقتصادها واسطههای مالی به خوبی ایجاد نشوند یا وضعیت شکنندهای داشته باشند. ریشههای اصلی شکست واسطههای مالی چه هستند و کدامها را میتوان در اقتصاد ایران هم مشاهده کرد؟
اقتصادهای مدرن برای پر کردن شکاف بین پساندازکنندگان و وامگیرندگان به واسطههای مالی متکی هستند. کاملاً شبیه پلهای واقعی، تنها زمانی که پلهای استعاری واسطهگری مالی فرو میریزند، متوجه میشویم که چقدر به آنها وابسته هستیم. بسیاری از کسبوکارها برای فعالیت و رشد به اعتبار متکی هستند. بنابراین، وقتی اعتبارات خشک میشود، ورشکست میشوند و کارگران را اخراج میکنند، یا حداقل ادامه رشد برایشان سختتر میشود. افراد برای سرمایهگذاری در آموزش و مسکن به وام متکیاند و حتی برای تعمیر خودروشان؛ تا حتی اگر پول نقد کافی برای پرداخت هزینه تعمیرات مورد نیاز را نداشته باشند، همچنان بتوانند به محل کارشان برسند. وقتی این پلها فرو میریزند، بهتر میتوانیم درک کنیم که رشد در کشورهای توسعهنیافته اقتصادی چقدر دشوار است. سختیهایی که بهطور موقت در طول یک بحران تجربه میکنیم، خوب، آنها فقط چشیدن چیزی هستند که اغلب در بسیاری از کشورهای فقیر وضعیت دائمیتری دارند. اکثر مردم در بسیاری از کشورهای فقیر به سیستمی دسترسی ندارند که مکانی امن و ارزان برای سرمایهگذاری و رشد پولشان به آنها بدهد. آنها همچنین راهی برای وام گرفتن و سرمایهگذاری در مشاغل خود با هزینه معقول ندارند. این یکی از دلایلی است که بسیاری از این اقتصادها موفق به رشد نمیشوند. پس چرا واسطهگری مالی در بسیاری از کشورهای فقیر به خوبی ایجاد نمیشود؟ چرا گاهی اوقات واسطهگری ایجاد میشود و سپس فرو میریزد؟ مانند سایر بخشهای اقتصاد، یک سیستم مالی قوی به نهادهای خوب متکی است.
چهار دلیل اصلی وجود دارد که چرا واسطهگری مالی ممکن است شکست بخورد: حقوق مالکیت ناامن، کنترل بر نرخهای بهره، وامهای سیاسیشده، و در نهایت، ورشکستگی، بحران و رسوایی. اولی حقوق مالکیت ناامن است. وقتی پول خود را در بانک سپرده گذاری می کنید، انتظار دارید که بتوانید پول خود را خارج کنید. به نظر میرسد بسیار ساده است. اما همیشه اینطور نیست. به عنوان مثال در قبرس، مقامات دولتی برخی از سپردههای بانکی را در طول بحران مالی سال ۲۰۱۳ مصادره کردند تا تلاش کنند کسری بودجه دولت خود را کاهش دهند. در آرژانتین و برزیل، سپردهها مسدود شده است تا قابل برداشت نباشد. برخی از آن بانکها در نهایت از بین رفتند و سپردهگذاران هرگز پول خود را پس نگرفتند. این اتفاق میتواند در بازارهای سهام نیز رخ دهد. دولت روسیه ارزش سهام یوکوس، یک شرکت خصوصی انرژی را مصادره یا محدود کرد. در تمام این مثالها، حقوق مالکیت ناامن، پسانداز را به خطر میاندازد و باعث میشود واسطهگری با شکست مواجه شود و قرضگیرندگان به قرض دسترسی نداشته باشند. واسطهگری میتواند به روشهای کمتر دراماتیکی هم ورشکسته شود. برای مثال، بسیاری از کشورها قوانینی برای محدودکردن نرخ سودی دارند که میتوان برای وام دریافت کرد. به آنها قوانین ضد ربا میگویند. ممکن است فکر کنید پرداخت ۲۰ درصد یا بیشتر به عنوان سود وام، ظالمانه است. من وامهای ۵۰، ۱۰۰ درصدی دیدهام. آیا همیشه بد است؟ خب، خیلی هم ساده نیست. اگر نرخ بهره فقط قیمت وام است، پس محدودیت قانونی برای آن قیمت چیست؟ یک سقف قیمت. ما از علم اقتصاد میدانیم که سقف قیمت معمولاً خوب کار نمیکند. در ویدیوهای دیگری، ما توضیح میدهیم که چگونه سقف قیمت بنزین در دهه ۱۹۷۰ باعث کمبود شدید و صفهای طولانی در پمپ بنزینها شد. به همین صورت، قوانین ضد ربا، نرخ بهره را زیر نرخ بهره تعادلی قرار میدهد. و این بدان معناست که تعداد وامگیرندگانی که میخواهند با آن نرخ کنترلشده وام بگیرند، بیشتر از وامدهندگانی خواهد بود که مایل به وامدادن هستند. این به معنای کمبود اعتبار و کاهش مقدار کلی قرضدهی است. بنابراین، قوانین ربا معمولاً جریان پول را از روی پل مختل میکند و از تبادل بین پساندازکنندگان و وامگیرندگان مایل به قرضگیری جلوگیری میکند.
ما قبلا در مورد اینکه چگونه بانکها نقش مهمی در ارزیابی ریسک و وامدادن به کسانی که میتوانند پول را بازپرداخت کنند، صحبت کردیم. البته، بسیاری از بانکها تعداد مناسبی وامهای بد میدهند، اما به مرور زمان، رقابتْ بانکهایی را که در اعطای وام بدتر هستند، خارج میکند، در حالی که بانکهایی که در ارزیابی ریسک اعتباری بهتر عمل میکنند، سودآورتر هستند و رشد میکنند.
با این حال، همیشه اینطور نیست. ما قبلاً از ژاپن به عنوان یک معجزه رشد اقتصادی نام بردیم، زیرا این کشور در نیمه دوم قرن بیستم با شکوفایی اقتصادی فراوان همراه شد. با این حال، اوضاع اخیر چندان خوب نبوده است؛ ژاپن از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ «دهه گمشده» معروفش را تجربه کرد، وقتی که اقتصاد آنها رشد کمی داشت. تا حدودی متأسفانه رکود ادامه پیدا کرد. بخشی از مشکلات ژاپن به دلیل شکست واسطههای مالی آنها بود. بانکهایی در ژاپن وجود داشتند که ورشکسته بودند - در اصل مرده بودند، اما دولت از آنها حمایت کرد و آنها را به بانکهای زامبی تبدیل کرد. حمایت از این زامبیها فرآیند رقابتی را که به مرور زمان منابع و اعتبار را به بانکهای بهتری با توانایی بالاترِ ارزیابی، ریسک و وامدادن منتقل میکند، غیرفعال میکند و بنابراین اعتبار را از شرکتهای بهتر و سودآورتر با آینده روشن دور نگه میدارد. این چیزی است که زامبیها نصیبتان خواهند کرد.
درگیرشدن دولت در بانکها، چه از طریق نجات مالی، تملک مستقیم یا مداخله هم منجر به وامدادن به کسانی میشود که از نظر سیاسی مرتبط هستند. بنابراین، مدیران بانکها به جای بررسی چشمانداز متقاضیان وام بر اساس شایستگی اقتصادی، تمایل دارند پول را بر اساس ارتباطات سیاسی هدایت کنند. ما میتوانیم این نوع شکست واسطهگری را در دادهها ببینیم. هر چه نسبت مالکیت دولت بر بانکها بیشتر باشد، یک کشور از نظر رشد تولید ناخالص داخلی سرانه و رشد بهرهوری بدتر است.
اعتماد بخش مهمی از سیستم مالی است. بانکها ذخایر کسری را نگه میدارند، به این معنی که آنها پول نقد کافی برای بازگرداندن پول همه سپردهگذاران را ندارند، اگر همه آنها بیایند و بخواهند پول را در مدت کوتاهی برداشت کنند. اگر سپردهگذاران اعتماد خود را نسبت به توانایی بانکها در بازگرداندن پول خود از دست بدهند، به بانک هجوم میآورند تا سپردههای خود را خارج کنند و این امر باعث میشود که به اصطلاح هجوم بر بانک رخ دهد. هجوم بر بانک میتواند باعث ورشکستگی یا تعلیق بانکها شود، که به نوبه خود منجر به ورشکستگی کسبوکارها به دلیل تنگنای اعتباری میشود. رکود بانکی در رکود بزرگ آمریکا مشاهده شد، و این یکی از دلایل اصلی ورشکستگی تقریباً نیمی از بانکها در آن زمان بود. در پاسخ، دولت ایالات متحده، شرکت بیمه سپرده فدرال یا FDIC را ایجاد کرد تا سعی کند از هجومهای بیشتر به بانکها جلوگیری کند. FDIC تضمین میکند که سپردهگذاران میتوانند پول خود را پس بگیرند، حتی اگر بانک آنها ورشکسته شود. در بخش چرخههای تجاری بیشتر در مورد رکود بزرگ صحبت خواهیم کرد. مسائل مربوط به اعتماد، به بانکها محدود نمیشود. رسواییهایی مانند رسوایی هایی که به انرون، ورلدکام و برنی مدوف مرتبط بودند، اعتماد سرمایهگذاران را در زمان وقوع متزلزل کردند. اگر سرمایهگذاران فکر کنند که عمده مدیران بیشتر به دنبال کلاهبرداری از آنها هستند تا ایجاد رشد سرمایه بلندمدت، این اتفاق باعث ترس سرمایهگذاران خواهد شد.
خوب، ما چهار دلیل رایج شکست در واسطهگری مالی را پوشش دادیم. کدام یک از اینها در رکود بزرگ سال ۲۰۰۸ به وجود آمد؟ این موضوعی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
تبادل نظر