چرا تورم در بیش از ۹۵ درصد کشورها به تاریخ پیوسته اما در معدود کشورهایی همچون ایران به حیات خود ادامه میدهد؟ صرفنظر از ذینفعانی که به طرق مختلف در تنور تورم میدمند علت اصلی را باید در عدم آگاهی عمومی نسبت به دستور پخت تورم دانست. ذینفعان هیچوقت استدلال نمیکنند که چون تورم به نفع ماست باید ادامه یابد بلکه روی موج ناآگاهی عمومی سوار و باعث سیاستگذاریهایی از جمله قیمتگذاری دستوری میشوند که پیامد نهایی آن تشدید یا حداقل ماندگاری تورم است.
یکی از افسانههایی که در مورد علل تورم وجود دارد و اخیرا در یکی از مناظرههای تلویزیونی هم به آن استناد شد تورم فشار هزینه (Cost-push inflation) است که قبل از کشف سیاستهای مهار تورم در سالهای ماقبل دهه ۸۰ میلادی به عنوان یکی از علل تورم مطرح بود. نخستین بار اقتصاددانانی چون فردریش فون هایک و میلتون فریدمن اقتصاددانان برنده نوبل از این واقعیت پرده برداشتند که چیزی به نام «تورم فشار هزینه» وجود ندارد. هایک معتقد بود که چنین دیدگاهی در دوران طولانی شدن تورم تلاش میکند گناه افزایش مستمر قیمتها را از دوش سیاست بردارد و به فشار هزینهها منتسب کند. او در کتاب «خصوصیسازی پول» مینویسد: نه دستمزدهای بالاتر و نه قیمت بالاتر نفت یا واردات هیچکدام نمیتوانند قیمت کل همه کالاها را به بالا برانند مگر اینکه عرضه پول افزایش یابد و پول بیشتری در اختیار خریداران قرار گیرد.
میلتون فریدمن و اقتصاددانان دیگری این مفهوم را بسط دادند و این جمعبندی به علم اقتصاد اضافه شد که: اینگونه نیست که تورم ناشی از فشار هزینه همانند تورم ناشی از رشد نقدینگی یا فشار تقاضا اجتنابناپذیر باشد بلکه با سیاستهای صحیح اقتصادی کاملا قابل اجتناب است. در مثالی عامیانه میتوان گفت مَثَل کسانی که تورم فشار هزینه را اجتنابناپذیر میدانند مثل آن بنده خدایی است که هر جا پوست موزی روی زمین میدید میگفت باز هم باید زمین بخوریم!
البته همانگونه که توضیح داده شد تا قبل از دهه ۸۰ میلادی، نحوه اجتناب از اثرگذاری شوکهای هزینهای همانند شوک نفتی بر تورم نامعلوم بود و به همین دلیل شوک نفتی دهه ۷۰ میلادی باعث افزایش تورم جهانی شد. اما در همان زمان اقتصاددانان پی بردند که علت این موضوع نه خود فشار هزینه بلکه افزایش انتظارات تورمی و به تبع آن افزایش تقاضای پول است که بلافاصله با پاسخ مثبت بانکهای مرکزی مواجه میشود و این بدترین نوع مواجهه با این نوع از افزایش تقاضای پول است. مبنای نظریات جدید این بود که اگر بانک مرکزی در مواقع شوکهای خارجی اعم از شوک نفتی، ارزی یا مثلا تحریمی، تسلیم گروههای فشار برای افزایش عرضه پول نشود هرگز تورمی رخ نخواهد داد و از همان موقع در هیچ جای جهان که با این قواعد با شوکهای خارجی مواجه میشود افزایش تورم مشاهده نشده است. ملموسترین مثال در این زمینه شاید شوک نفتی حدود ۱۵ سال پیش باشد که برعکس شوک نفتی دهه ۷۰ میلادی، تورم محسوسی به دنبال نداشت. البته این نکته را نباید فراموش کرد که این نوع شوکها در هر صورت ممکن است قیمتهای نسبی یا سطح قیمتها را تغییر دهند اما این مساله به معنی تورم یعنی افزایش مستمر سطح عمومی قیمتها نیست و تورم نه با فشار هزینه بلکه فقط و فقط با تسلیم بانک مرکزی در مقابل فشار برای افزایش عرضه پول به وقوع میپیوندد.
تبادل نظر